جونگ کوک: خب میدونی که این شیطون کارهای دیگه ایم از دستش بر میاد؟
تهیونگ: خیلی دوست بدونم چه کارهایی(در گوشش)
سوریون: تهیونگ بیا بریم، پیش دوستام نرفتیم. جونگ کوکی من فعلا میرم اونور بعد دوباره میام پیشت باشه؟
جونگ کوک: باشه.
هی نام من باید برم دستشویی
نامجون: اوکی برو
تهیونگ: عزیزم من یه لحظه برم زود میام
سوریون: اوه برو عزیزم
جونگ کوک: باز کردن در
*هل داده شدن به سمت داخل
جونگ کوک: چه غلطی میکنی کیم تهیونگ
تهیونگ: همون کاری که زودتر باید انجام میدادم
جونگ کوک: ولم کن عوضی خیر سرت الان با مامانم ازدواج کردی
تهیونگ: هوف میدونی من از اولم به یه دلیل دیگه به مامانت نزدیک شدم
جونگ کوک: چه دلیلی؟
تهیونگ: خب دلیلش الان جلو روم وایستاده
جونگ کوک: چ.چی داری میگی
تهیونگ: احمق.. من از همون اول بخاطر تو با مامانت ازدواج کردم
جونگ کوک: من از کجا میشناختی؟
تهیونگ: یکی و دوبار دیدم میای شرکت دیدن مامانت
جونگ کوک: ینی تو مامانمو دوست نداری؟
*چک زدن
تهیونگ: ببین بیب دیگه داری زیاده روی میکنی
*جونگکوک چسبووند به دیوار و شروع کرد به بوسیدن دوتا گیلاس رو به روش
جونگ کوک: میخواستم از خودم جداش کنم ولی چرا بوسیدنش اینقد حس خوبی داشت؟
(تو ذهنش)
.
.
.
.
.
نویسنده:(خب دیگه بقیشم اِهم اِهمه☺️)
.
.
.
.
ادامه دارد..
YOU ARE READING
Default Title - Write Your Own Bts
Adventureچی میشه جونگکوک عاشق پدر خواندش بشه چی میشه تهیونگ از قبل عاشقش میبود! چی میشه این دوتا از هم جدا شن.. ---------------------------------------------------------------------- قسمتی از فیک: تو نمیتونی بزنیش! سوریون با پوزخند گفت:مطمئنی جونگکوک:ا.ا.اره...