کی وو گیج مونده بود وبهم نگاه میکرد آروم صدامو صاف کردم
"ببین اینجوری نمیتونم من میخوام خودم قوی شم خودم به خودم کمک کنم وقتی کنارم نیستین بتونم از خودم محافظت کنم "
یکم نگام کرد بعد آروم بغلم کرد
اوه چه حس خوبی
"تو هر جور که بخوای کمکت میکنیم هممون "
همشون؟مگه چند نفرن
"همتون یعنی چی "
سئوجون اینبار جوابمو داد
"تو هنور باما آشنا نشدی نترس به همین زودیا آشنا میشین فقط باید به تموم حرف هامون گوش بدی "
"من دیگه مطمئنم عوض میشم و انتقامم و میگیرم از همون تک به تک"
"و ماهم کنارت تا آخرش هستیم"
از هر دوتاش خیلی ممنون بودم اولین بار حس جرقه های هیجان و خوشحالی و حس کردم این عالیه خیلی خوبه
و خب پارک جیمین تو یه ساید دیگه برا خودت میسازی جیمین بدبخت دیگه از این روز به بعد میمیره**شیش ماه بعد
"یاااا زود باش "
"منتظر باشین منم اومدم "
"زیاد سر و صدا میکنین "
"پدر بزرگ "
و این خنده ها خوشگذرونی هایی هست که یه روزی آرزوم بود واو چه خوبه آزادی قدرت این عالیه
خب اگه بخوام توضیح بدم که چیشده میشه اینجوری میشه گفت که .....**چهار ماه قبل
با اکیپ آشنا شده بودم نیکی هانا کی وو و سئوجون الان منم یکی از عضو هاشون بودم یعنی منم یه دوستی دارم
هر روز بوکس و دفاع شخصی یاد میگیرم و هر روز ورزش خلاصه یه بدنی قوی میسازم به لطف کی وو و دوستاش یعنی دوستام اونا خیلی باحالن ولی کسی که بیش از حد منو متعجب میکنه هاناس اون یه دختر بسیار زیباو جذابه آدم اول که نگاش میکنه میگه یه دختر گوگولیه ولی نه اصلا اینطوری نیس این دختر یه کاراته کار واقعیه خیلی زرنگ و سرعت و خیلی خوب میتونه گولت بزنه یعنی اگه بخواد میتونه یه جاسوس فوقالعاده باشه
نیکی اخلاق جدی داره ولی خیلی هم شوخ طبعه لازم تا باهاش دوست باشه تا از هر لحظه کنارش بودن لذت ببری
اونا خیلی خوبن و البته هم همشون حتی هانا یه متور سوار حرفه این و الان به لطفشون منم یاد میگیرم و بنظرم باحال ترین کار دنیاش چون وقتی باد به صورتت میخوره احساس آزادی میکنی و این خوبه
من دیگه دارم احساساتم و ول میکنم البته بعضیاشون رو مثلا ناراحتی ضعیفی مهربونی همشون ولی با کسایی که الان کنارمن بهترینم و براشون میذارم
ار مدرسه ام در اومدم و به مدرسه ی کی وو و بقیه ثبت نام کردم
ولی بعد اینوکه آماده شدم به مدرسه خودم برمیگردم ولی نه تنها با هم میریم
استایلمم کاملا عوض میشه و یه چیز فوقالعاده ای به وجود میداد از الان از چهره ای که بدم میومد داره خوشم میاد****حال
و الان یه موتور سوار حرفه ای شدم دفاع شخصی و بوکس و کاملا بلدم موهامو بلوند کردم یه استایل خوب دارم و خیلی مهم تر آزادم ولی اینا برام کافی نیست من انتقام میخوام و تا وقتی که اون انتقام و نگیرم دست بر نمیدارم
تا شیش ماه قبل یه بدبخت بودم ولی الان یه پسر قوی ام و حالا وقت برگشته
YOU ARE READING
unexpected
Short Storyجیمین پسری که میشه بازیچه ی جئون و دوستاش جیمین پس از هزار بار شکستن آیا بازم ادامه میده ؟ چی میشه داستان این پسر معصوم