" من قراره با دستیار رزیدنتمون بخوابم"فلیکس آهی کشید و نوشیدنیاش را با صدای کسلکنندهای روی میز گذاشت. جیسونگ تماشا کرد که قطرات آب بر روی میز پاشیده شد، در حالی که قطرانی هم از روی لبه لیوان میچکید.
" تو مدام اینو میگی، ولی اینجا هستی - دقیقاً سه ماهه که هیچکس تو رو نکرده "جیسونگ چمشهاشو توی حدقه چرخوند، یک سیبزمینی سرخ کرده از سینی غذاش برداشت و داخل دهانش فرو برد، به آرامی میجوید، در حالی که به این فکر میکرد که چگونه باید نقشه ۲۴ را شروع کند. او نمیتوانست دوباره از متود علف استفاده کند ، اما خب چند بار سعی کرده بود تا تنوعی در بازی کوچکشان ایجاد کند
– از اتاقش بیرون رفته بود ، خودش را مست کرده به در اتاق مینهو رسانده بود، یا زمانی که تقریباً خوابگاه را در حین تلاش برای پخت برنج سوزانده و باعث فعال شدن دتکتورهای دود شده بود (آن یکی تصادفی بود، اما جیسونگ از آه خسته مینهو که به شوخی پهلویش را با انگشتش نیشگون میگرفت و به او میگفت "دفعه بعد بیشتر مراقب باش" شکایت نمیکرد –
و تا به حال هیچ کدام از نقشه هایش جواب نداده بود. نقشه ۲۴ باید هیجانانگیزتر میبود. تندتر. فرصتی که در آن مینهو نتواند تنش بینشان را انکار کند و نتواند فرار کند.
جیسونگ از افکارش با صدای بلند فلیکس که گفت: "هی، چانگبین، بیا اینجا و به جیسونگ بگو که داره احمق بازی در میاره" بیرون کشیده شد.جیسونگ سرش را چرخاند و چانگبین که به سمت آنها میآمد را دید، لبخند شیطنت آمیزی یک طرف دهان چانگبین را بالا برد. وقتی به میزشان رسید، سینیاش را روی میز گذاشت، صندلی خالی را بیرون کشید و به آرامی در آن جا گرفت و دستش را به سمت نوشیدنیاش دراز کرد.
"و چرا من باید به جیسونگ بگم که احمقه؟ به جز دلایل واضح "
فلیکس " هی!" که جیسونگ با نارضایتی گفت را نادیده گرفت و چشمهایش را توی حدقه چرخاند.
"چون هنوز مصممه که با کابوس شدن برای دستیار رزیدنت، مینهو رو قانع کنه باهاش بخوابه"گفت و دستش را به سمت جیسونگ تکان داد. سپس چشمانش را به سمت پسر جوانتر تنگ کرد، به صندلیاش تکیه داد و با یک نگاه عصبانی به جیسونگ خیره شد. "بهتره خوشحال باشی که مینهو با همه اینقدر آرومه وگرنه تا حالا ۲۰ بار گزارشتو داده بود "
جیسونگ سریع سرش را تکان داد.
"باید بدونی که فقط ۱۶ تا از نقشه هام مستحق تنبیه بودند. ۷ تای دیگه یا تصادفی بودند یا اتفاقی "" اتفاقی، درسته... "
چانگبین جواب داد و با لبخند همبرگرش را باز کرد. او پلاستیک را به کنار سینیاش هل داد، ساندویچ را به دهانش برد و یک گاز زد.
"آیا تا به حال فکر کردی که به مینهو بگی روش کراش داری؟ "
YOU ARE READING
Bad Boy in Training | Minsung
Fanfictionخلاصه: جیسونگ بیشتر زندگیش رو پسر خوبی بود: همیشه نمره هاشو بالا نگه میداشت، خودش رو توی دردسر نمی انداخت و همچنین تصویر " پسر خوب" که بین آجوماهای شهرش داشت رو حفظ میکرد. اما وقتی در سال دوم دانشگاه توسط دستیار رزیدنتش در حال کشیدن ماریجوانا گیر ا...