chapter12 -part2

1.2K 182 46
                                    

" خانمها و اقایان ، هری استایلز. خب ، هری..." اون مرد گفت . اسمش چی بود ؟ لعنتی......

"بله ...اقا؟" افرین هری ! خیلی جواب خوبی بود.

"اون اهنگ و اجرای فوق العاده ای بود و به همراه کلی احساسات ! میشه بدونیم واسه ی کی اونو خوندی؟" اون پرسید . من چطوری میتونم به این سول جواب بدم؟ من نمیتونم واقعیتو بگم ولی خب نمیخوام هم دروغ بگم ....خیلی زیاد.

" این برای فن هام بود که منو ساپورت کردن از اولش . شما بهترین فن های روی دنیایید و من خیلی ازاین بایت خوشحالم .ممنون!"

من دنبال لویی و لیام تو جمعیت گشتم و لیام رو پیدا کردم اما نه لویی رو. اون کجاست؟

لیام انگار تنها بود ، اون بهم لبخند زد و شستشو اورد بالا و بعد بهم چشمک زد ، لیام همیشگی. و اوه- اون میدونه. اون میدونه این اهنگ برای کی بود . این پسر! قسم میخورم ....من بهش چشم غره رفتم و اون خندید.

من از استیج رفتم پایین و برای اخرین بار به فن هام دست تکون دادم . من نشنیدم که کی برای قسمت بعد برنده شده و من واقعا اهمیت نمیدم ....من تو هیچ بخشی امسال کاندید نبودم چون هیچ کار جدیدی انجام ندادم . نه البوم جدید. نه موزیک ویدیو . هیچی.

وقتی که از دید حضار بیرون رفتم . یه اه عمیق کشیدم و چشمامو بستم و سعی کردم خودمو اروم کنم و من بیشتر از نمیتونم بشینم و زانوهام ضعیف شدن و ادرنالینی که باعث شده بود وایسم و اجرا کنم دیگه وجود نداره . من روی اولین صندلی که پیدا کردم نشستم.

"هی پسر! تو عالی بودی! اون فوق العاده بود!" یه صدایی پش من اینو گفت . من یادم اومد اون صدا متعلق به کیه ، اد . من چرخیدم تا ببینمش و اون مثله همیشه بود . ساده و اروم . اون همینطوریه. ساده و اروم . اون پیچیده نیست .اون همه چیو ساده میگیره و به خاطر همینه که من اونو دوست دارم . اد کسیه که من میرم پیشش تا بخندم . اون قضاوت نمیکنه ف اون گوش میده با تمام توجهش و من اونو یه مدت طولانیه میشناسم و ما هیچ وقت با هم بحث جدی نکردیم و من مطمئنم که هیچ وقت نمیکنیم . اون بهم کمک میکنه و بهم راهنمایی میده ، بهم راهکارو پیشنهاد میده . اون بعضی اوقات پررو میشه ولی هرچیزی که میگه قابل قبوله و من هیچ وقت ناراحت نمیشم.

"ممنون ،اد"

اون دستشو گذاشت روی شونم و بهم لبخند زد . منم بهش لبخند زدم . حالم الان بهتر شده . والان تقریبا خوشحالم که اینجام.

"تو پارتی بعدش رو هم میمونی؟" اون پرسید با اون لبخند همیشگیش.

من حتی بهش فکر هم نکرده بودم . من نمیخوام برم چون باید اعتراف کنم از این جور پارتی ها متنفرم . اونجا پر از پسر و دختریه که تنها چیزی که میخوان به فاک دادنه -_- و این دقیقا چیزیه که من نمیخوام . نه الان ، نه هیچوقت . من هیچ وقت به همچین پارتی ای نمیرم ...نه.

Bodyguard(narry)(persian)Where stories live. Discover now