bye

424 20 2
                                    

وقتی رسیدیم خیلی خسته بودم سریع خودمو پرت کردم رو تختم که دیدم برای گوشیم پیام اومده سریع برداشتمتش دیدم دیمنه نوشته *شب بخیر الی*
منم براش زدم شب بخیر نفهمیدم چجوری ولی بعد از اون پیام خوابم برد
جنا:الینا نمیخوای پاشی خیلی خوابیدی
الینا:مگه ساعت چنده ؟
جنا: 12
الینا: وای دیرمممممم شدددددددددد
جنا:چرا؟
الینا :من امروز با دیمن قرار داشتم وای دیرم شد من باید همین الان برم جنا
جنا:کجا قرار داری
الینا:توی جنگل *اراند* باید برم
سریع لباسامو پوشیدم و یکم ارایش کردم
جنا:الینا واستا اخه چرا تو جنگل
الینا :نمیدونم جنا بای
از در اومدم بیرون خودمم نمیدونستم چرا تو جنگل وقتی رسیدم دیمن رو دیدم که داشت بهم لبخند میزد دیمن:پس تو کجا بودی خیلی دیر کردی
الینا :واقعا معذرت میخوام خیلی خسته بودم خواب موندم
دیمن:حالا خودتو ناراحت نکن هیچ اشکالی نداره
الینا: دیمن چرا اینجا قرار گذاشتیم ؟ یعنی چرا تو جنگل ؟ دیمن : میدونی چون امروز اخرین روز دوستیمونه میخواستم تنها باشیم
الینا :چی؟ دیمن تو من رو مسخره کردی ما همین دیشب با هم دوست شدیم و تو میگی میخوای از هم جدا شیم ؟
دست شو کشید تو موهاشو سرشو خواروند و گفت :الینا بخاطر خودت دارم میگم هر چقدر از من دور باشی برات بهتره الینا: دیمن این چیزا که میگی یعنی چی اخه چرا باید از تو دوری کنم دیمن :بهتره دلیلشو ندونی چون اگه بدونی برات خطرناکه فهمیدی
دستشو گذاشت دور کمرم منو هل سمت درخت اروم گرونمو میبوسید و در گوشم گفت :خدافظ الینا :تروخدا دیمن دلیلشو بهم بگو خواهش میکنم
دیمن:فقط همین رو بدونی واست بسه فقط بدون من یه هیولام الینا : دیمن تو من رو مسخره کردی این چیزا چیه میگی
دیمن:الینا نمیخواستم به خطر بندازمت ولی تو مجبورم کردی بهت بگم من یه خون آشامم

____________________________________________
خب دوستان تا نظر ندید قسمت بعد رو نمیزارم و اینکه این داستان رو خودم مینویسم
و ترجمه ی داستان های انگلیسی نیست
ممنون از همه دوستانی که میخوان این فن فیک رو بخونن

the vampire diariesWhere stories live. Discover now