داستان از نگاه ویولت:
بالاخره کلاس آقای ایوانس غرغرو و کج اخلاق تموم شد.قرار بود دایانا رو به پری معرفی کنم."دایانا بریم؟ " "اوه البته:-)" حدس میزنم که پری الان باید جای کمدش باشه، پس از راهروی اول گذشتیم و رفتیم سمت راست."اوه ویولت بالاخره کلاست تموم شد؟"پری گفت."سلام پری، مرسی منم خوبم، اوه آره اینم دوست جدیدمه؛ اسمش دایاناست!"بهش گفتم.پری که تازه متوجه ی دایانا شده بود با تعجب بهش نگاه میکرد، بالاخره گفت"من پری هستم.خواهر ویولت"دایانا آروم سرش رو تکون داد و گفت"منم دایانا هستم".پری یهو بلند گفت"آه زین عزیزم!"و دایانا با تعجب به سمت عقب برگشت و من هم همینطور."سلام به پرنسس خودم!"زین اینو به پری گفت و بغلش کرد."خوبی ویولت؟"زین به من گفت."آره...اممم زین این دوست جدیدم دایاناست.اون روز اولشه".زین با تعجب به دایانا خیره شد و گفت"هوم منم زین هستم...." که یکدفعه پری گفت"دوست پسر خوشتیپ من!".زین خندید و پری رو بوسید؛ دایانا خیلی آروم گفت"از آشنایی باهاتون خوشحالم".زین به موهای دایانا خیره شده بود که پری فهمید و گفت"زین بنظرت رنگ موهاش خیلی عجیب و غریب نیست؟"زین سرش رو تکون داد و گفت"آره، درست مثل اشباح سرگردانه توی فیلماس!"باخودم گفتم که الان دایانا ناراحت میشه ولی دایانا گفت"متاسفانه که شبح نیستم ولی ممنون از تشبیهتون!"و لبخند زد.حس خوبی پیدا کردم، دایانا از اون دخترایی نبود که تا میگفتی بالای چشت ابروی ناراحت بشه و قهر کنه."فک کنم دوست پسرتم مثل خودت عجیبه نه؟"پری اینو گفت و شروع کرد به خندیدن با زین.دایانا با همون حالت قبلی گفت"متاسفم پری ولی من دوست پسر ندارم، و مطمئن هم نیستم که اون موهاش خاکستری باشه"."مگر اینکه یه پیرمرد پیر و پاتال باشه!هههه"پری دوباره بلند خندید و زین هم همراهیش کرد! وای خدای من پری داره چیکار میکنه؟؟ اون میدونه که من روی روابط دوستیم حساسم، و حالا داره این کارارو میکنه.برگشتم تا دایانا رو ببینم که دیدم نیست! وای خدای من اون رفته بود، حتما حسابی ناراحت شده بود و رفته بود.با خشم به پری نگار کردم و گفتم"پری، فک نکنم موهای بنفش و صورتی تو از اون عجیب تر باشه!".پری تعجب کرد"هی منظورت چیه؟ من که چیزی نگفتم فقط...""فقط چی؟ تو تماما اونو مسخره کردی؛ پری این کار اصلا درست نیست"و برگشتم تا که برم توی راهروی سمت چپ تا شاید بلکه بتونم دایانا را پیدا کنم.