داستان از نگاه هانا:
یه روز تازه...
پنجره مو باز کردمو رفتم که برای رفتن به کالج حاضر بشم.
رفتم یه دوش سریع گرفتمو کوله پشتیمو انداختم رو کولم و پیاده راه افتادم به سمت کالج.
وقتی رسیدم اونجا رفتم و کلید یه اتاقو بهم دادن.
در اتاقمو باز کردم.
اووووو ظاهرا یه هم اتاقی دارم
چمدونمو گذاشتم کنار تختم و موهامو دم اسبی بستم.
رفتم که یه روز تازه رو شروع کنم.داستان از نگاه لویی:
داشتم با گیج و منگی میرفتم سمت ساختمون که یه دختریو دیدم با موهای قهوه ای.
هه. خوشگل بود
همینطور که رد میشدم دوستم هریو دیدم.
من:هزززز وایستاهری:سلام لو
من:سلام.
نظرت چیه یه ذره اون دخترو اذیتش کنیم؟
هری:نمیدون....
من:بیخیال خیلی کیف میده.
هری:بااااش.
من:پس بیا
من و هری دویدیم سمتش و از کنارش رد شدیم
من در همون حالت برگشتم سمتشو یه چشمک زدم و دوباره دویدم.
همینطور که از اون ترافیک آدما رد میشدم رفتم تا به کمدم برسم.
اهکی!
کمد دختره بغل کمد من بود!خب خب خب.... بهتر شد.
داشتم کتابامو میذاشتم که لیامم اومد کنارم با نایل
جفتشون:سلام لومن:سلام. بچه ها یه دختره رو پیدا کردم میخام اذیتش کنم پایه این؟
نایل:به نظر جالبه
لیام:پایم ولی..من:بی ولی و اما یالا بریم.
این زنگ تاریخ داشتیم.
اون داشت میرفت دم در که من گفتم:
یک.....دو.....سه
دویدیم و دختره افتاد زمینداستان از نگاه هانا:
اوفففف افتادم زمین!!!!پسره ی بیشعور داره اولین روز کالجمو خراب میکنه.
زود کتابامو جمع کردم و رفتم نشستم
ای وااااای چه اشتباهی!
صااااف جلوی پسره نشستم ولی خوشبختانه معلم اومد.
ولی بعد از کلاسم از دست دار و دستش در امان نبودم
یه پسره با موی فرفری و چشای سبز به کمدم تکیه داده بود.
من: ببخشید شما به کمد من تکیه دادینهری:اوووپس ببخشید
اون رفت اونور و باز اون یکی شروع کرد
لویی:آهای خوشگل خانم از این به بعد مواظب خودت باش!دیگه این کصافت داشت حرصمو در میاورد.
در کمدمو کوبیدم به هم.
رفتم طرف کلاس هنر...داستان از نگاه لویی:
آخییییییی زنگ هنرم با من و زینی نه؟
اوا! داشت میرفت که شترقی خورد به زین و با دفتراش افتاد زمین.
میتونستم مکالمه شونو بشنوم
زین:آخخخ ببخشید بذارین کمکتون کنم.هانا:نه اشکالی نداره
دوتایی با هم کتابارو جمع کردیم.
زود داریم با هم پسر خاله میشیم.
منم با دفترم دویدم سمت کلاس.
به زین که رسیدم سلام کردیمو باهم رفتیم تو کلاس منم مث همیشه خودمو تلپی ول کردم گوشه دیوار کنار دختره.
فک کنم کارش طراحی صورت بود..
در هر صورت.
شروع کردم به نوشتن ادامه ی آهنگ منو زین.
من:خوب زین ببین این تیکه مال توئه با این ریتم و بعدش با هم بعدشم تمام گرفتی؟
YOU ARE READING
Is that love?(persian translation)
De Todoمن چیم؟ یه خون آشام؟ کسی که چشاش تغییر رنگ میده؟ کسی که جادوی سیاه داره؟ کسی که دوس داره آهنگ بنویسه؟ اصن نمیدونم چیم. یه حس جدیدی دارم... اسمش عشقه؟ تازه دارم تجربش میکنم...