سرمو روی بالشت گذاشتم و تمام اتفاقات امروز رو مرور کردم .
این امکان نداره توهم زده باشم!
حتی اگر بخواد توهمم باشه نمیشه چون من حسش کردم ، بغلش کردم و کاملا یادمه !
فاک واقعا نمی دونم این دیگه چی بود؟؟ خب مایکل مثل یه هیولا میمونه و تاجایی که فهمیدم ربکا ام یه روحه ، پس اون خونه جهنمیه ! من دیگه پامو توی اون خونه نمیزارم ، نه که فک کنین ترسیدم فقط احساس میکنم همه چی پیچیدس و اون خاکستری زیبا نمیتونه اینارو درک کنه :\ پس تصمیم گرفتم بخوابم تا برای اولین روز کاریم خواب نمونم .
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بغلم کرد و بهم گفت که هیچ وقت تنهام نمیزاره ، دستامو محکم گرفت و حرکت کردیم. درو به آرومی باز کرد و به من نگاه کرد ، میخواست ببینه از تصمیمم مطمعنم یا نه ، دستشو محکم گرفتمو سرمو تکون دادم ، لبخند زد و دستمو گرفت ، به سمت در رفتیم .
آروم به سمت داخل قدم برداشت ، منم پشت سرش حرکت کردم .
همه جا تاریک بود ، یه بوی خاصی می اومد ، بوی نم و چوب سوخته شده باهم تلفیق شده بود و یه بوی زننده ای ایجاد کرده بود ؛ اما یه بوی منزجر کننده بدتری هم میومد .
ما توی یه راهرو بودیم که وقتی به آخر راهرو رسیدیم یه پله بود که به سمت بالا میرفت .
آروم آروم از پله ها بالا میرفتیم ، هرچی بیشتر میرفتیم ، ترسم بیشتر می شد . فقط صدای نفس هامون و چوب هایی که زیر پامون صدا می داد شنیده می شد !
به آخرین پله رسیدیم ، با چشمای سبزش بهم خیره شد و بعد به جلوش نگاه کرد.
یه راهروی بلند بود توی این راهرو نزدیک 12تا اتاق بود .
اون آروم به سمت اولین در قدم برداشت و داخل شد . خواستم دنبالش برم اما صدایی منو متوقف کرد ، صدای ناله بود .
صدا از اتاق پشتی بود ، آروم به سمت اتاق قدم برداشتم و با دقت داخل اتاق رفتم .
تمام وسایل اتاق سوخته بود و اون طور که انتظار داشتم هیچکس داخل اتاق نبود .
باز همون بوی زننده رو حس کردم ، حس کردم معدم داره می سوزه.
چرخیدم تا به سمت در برم اما همون موقع در محکم بسته شد و یه دختر از پشت در بیرون اومد .
لباس خواب بلندی پوشیده بود و موهاش نامرتب دورش ریخته بود.
با یه لبخند ترسناکی به سمتم قدم برداشت ، به عقب قدم برداشتم و سعی کردم جیغ بکشم اما هرچقدر جیغ میزدم انگار صدایی ازم در نمی اومد .
اون همینطور بهم نزدیک و نزدیک تر می شد ، همین طور به عقب حرکت می کردم تا احساس کردم به یه چیزی برخورد کردم ، یه دیواره سرد !خب بعد مدتها گذاشتم -_- ببخشییید که خیییلی دیر شد واتپد فیلتر شده بود و دفترمم گم شده بود :| خب از این دفعه هفته ای یه بار میزارم . فعلا شرط رای یا نظر نمیزارم اما لطفا میخونی رای بده :| مگرنه مجبور میشم از قسمت 10 به بعد شرط رای بزارم . اون دختره ام که ترسناکه نقشش سلناس -_- که عکسشم اون بالا هست
YOU ARE READING
The Orphanage_1
Horrorیتیم خونه؟ این همون جاس؟ ولی چی شد که به این روز افتاد؟ چرا هرکی که داخلش میره زنده بیرون نمیاد؟