با رفیقت رفتی بیرون واسه دردودل همیشگی که میز بقلی با اون تیپ آشنا اما یه ذره متفاوت _یعنی فقط بدون بوت_سفارش آب هویج با کیک موز و پیتزا میده بعدش اون موقس که تو چشماتون برق میزنه و ازش میپرسین : رفیق توهم؟اونم میگه:بعععععله و با خنده جاشو عوض میکنه و میاد پیش شما میشینه_زود صمیمی شدن از صفات بارزمونه_بعدش درباره ی اقتصاد واندی و خسارت های و وارد شده و خری مودست و چرا رفتن زین و قرار های پسرا و کندال بیریخت حرف میزنید و هزار بار به این منیجر بدبخت_الاغ_و ناتی بوی_الف نون_فحش میدین و بعد خالی شدن از تجربه و خاطره های توی فندوم بودن میپرسین و میخندین و تمام هشتگ های ترند شده رو با جزئیات مرور می کنیم و اونموقعست که با لری ریله حرف تموم میشه حالا وقت احساساتی شدن که گریه و هق هق فقط برای اون عکس پنج نفره رو گوشیامونه که دیگه الان چهار تا شده ولی رفیق ما که هنوز اونارو پنج تا میدونیم مگه نه؟
YOU ARE READING
دلنوشته های یه دایرکشنر
Fanfictionیه دلنوشته واسه هر دایرکشنری شاید به عنوان یه نوت روزانه بخونینش ولی اگه ایده ای داشتین بگین مرسی