پارت 1

27 4 4
                                    

من آروم تر به سمت پایین حرکت کردم تا به لبه شرتش رسیدم اون با لذت آه میکشید ..
منم از این کار لذت میبردم من بادستم قسمت برامدشو گرفتم و فشار دادم اون اه کشید
این برای من عادی بود زیاد از این کارا میکردم اینا همش به خاطر اون لعنتی بود....
وقتی تصویر اون چشمای سبز لعنتی اومد تو ذهنم دست کشیدم .. اون با ناله ازم می خواست ادامه بدم و سینه هام و فشار می داد
اون لعنتی داره اعصابمو خورد می کنه
هولی شت !
با یه حرکت هولش دادم و سریع لباسامو پوشیدم و بدون اینکه به پشتم نگاه کنم که ببینم میاد یا نه به راهم ادامه دادم ....
اون کله فا کی پول امشب و داده بود و میخواست امشب بهش حال بدم اما..
سردی چیزی رو رو صورتم حس کردم اره اجازه دادم اشک هام
بیاد این حال مو بهتر می کنه .
گریه...

وگریه ......


BadgirlTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang