1|maybe an accident

204 39 22
                                    

پالتویه قهوه ایشو بیشتر جمع کرد و با آرامش
یه قلپ دیگه از قهوه اش خورد.
البته قبل از اون برخورد!

-اوه،واقعا ببخشید.من اصلا حواسم نبود.
پسر با دسپاچگی گفت.

-نه،مشکلی نیست، پیش میاد.
در حالی قطره های قهوه رو از روی پالتوش پاک می کرد، سریع جواب داد.

-اوه بزارید.... .
و وقتی چشمای دخترو دید حرفش قطع شد.
در واقع دیگه نمی تونست حرف بزنه، انگار که نورون هاش درگیر کاری جز دادن پیام حرکتی به ماهیچه هاش باشند،شایدم نمی خواست.کی می دونه؟

-اوه، ببخشید.
بعد از اینکه به خودش اومد، سریع گفت. البته، نه مثل همیشه با سرعت نور!

و بعد لپ های دختر گل انداخته بودند.شاید به خاطر گیجی پسر روبه روش!

-خوب من باید برم.
دختر نحیف این جمله رو زمزمه کرد.
شاید چون نمی دونست چه طوری باید به اون برخورد خاتمه بده.

-نه،یعنی چیزه.... خیلی خوشحال میشم اگه بتونم جبران کنم.شاید یه قهوه ی دیگه عذر خواهی خوبی باشه.

-نه واقعا نیازی نیست.

-نه،واقعن نیازه!

***

-خوب چی میل دواقعن
اون گارسون در حالی که دستاشو توی هم دیگه قلاب کرده بود،پرسید.

-ام یه قهوه و ...؟

-شیر کاکائو.
دختر با خجالت زمزمه کرد.

-شاید این انتخاب بهتری باشه.
پسر بعد از رفتن گارسون اینو باشیطنت گفت تا از خجالت دختر کم کنه.البته که نتیجه کاملا بر عکس بود.
لااقل ، ظاهر گل انداخته ی دختر اینو می گفت.

-خوب، شاید بتونیم یه کم آشنا شیم.البته اگه اشکالی نداره.

-نه.
دختر خیلی کوتاه موافقیتشو اعلام کرد.

-خوب من لیامم.لیام پین.
و خوب افتخار آشنایی با چه کسی رو دارم؟

-اما. اما واتسون.

-اسم خوبی به نظر میاد.بر خلاف فامیل من،پین؟واقعا؟!
لیام اینارو با سرعت نور همیشگی گفت.
شایدم اون با خودش بود.کی میدونه؟

**
-بفرمائید.
اومدن گارسون سکوت بینشون رو که تازه شکل گرفته بود شکست.

-ممنون.
دو تا شون زیر لب زمزمه کردند.
و بعد شروع به خوردن نوشیدنی هاشون کردند.

***

-خیلی ممنون بابت شیر کاکائو...،ام..لیام!

-قابلی نداشت.

و بعد، اما داشت دور می شد.

-هی،.... .
می تونم شمارتو داشته باشم؟

'لیام' سریع در پاسخ صورت متعجب گفت.
و بعد دفترچه یادداشت دخترونه از کیف 'اما' بیرون اومد و یه سری عدد روی کاغذ نوشته شد.

-ممنون،'اما'.
لیام با چشم های مهربونش زمزمه کرد.البته همراه خجالت!

-خدافظ.
'اما'سریع گفتو بند کیفشو روی شونش درست کرد و بعدش اون رفته بود.

........................................................................

خوب این قسمت اول هسش:|
می دونم یه خورده گیج شدید ولی کم کم می فهمید.

شاید بشه گفت این یه روی دیگه ی داستانه که دقیقن نمی تونم بگم تو چه قسمتی شما پیوندشو با قضیه اصلی می فهمید.

فقط صبر کنید.
لاو یو عال:))
-Hani ^_^

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Aug 12, 2016 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

The Xes|| Harry Styles .au.Where stories live. Discover now