داشتم راه ميرفتم كه يكي پيتزاش افتاد رو لباسم
گفتم چيكار كردي !!!
گفت ببخشيد خانوم واقعا حواسم نبود
گفتم حالا چيكار كنم دست پا چلفتي
گفت مي خواين كتمو بدم بهتون معلوم نشه
گرفتم و رفتم
گفت خانوم م وايسين شمارمو بدم كه كتمو بدين
بهش شمارم رو دادم
رفتم خونه لباسمو عوض كردم
ديدم يه اسمس اومد و نوشته خانوم رسيدين خونتون؟!
زنگ زدم بهش گفتم بيا كافه ويونا دمه ساحل
رفتم ديدم اون مرده اونجا نشسته گفت ممنون
گفتم ببخشيد من زياد جوش ميارم
خنديد گفت نه بابا
گفتم اسمتون چيه؟!
گفت هري
گفتم منم زارا هستم خوشبختم
گفت منم
لبخند زدم
داستاني از نگاه هري
زل زدم بهش و تو دلم گفتم چجوري بهش بگم
گفتم زارا
گفت بله
گفتم معذرت مي خوام ولي من عاشقت شدم
داستاني از نگاه زارا
وقتي اينو بهم گفت داشتم از خوش حالي ميمردم
دستاشو گرفتم و گفتم منم
هري منو از صندلي پاشوند و دست تو دست هم قدم ميزديم
هري وايساد و منو بوسيد
من هري رو بغل كردم