3

13 0 1
                                    

واااااي خدايا چيكار كنيم حالا؟
خانم مدير : بچه ها كجا دارين  ميرين ؟
من : والا ...
الي: دِن ...
لوسيا : وااااي خانم مدير به دادمون برسين عمم پا به ماهه شوهرش وفته خارج از شهرررر الان زنگ زد گفت بيا لوسي دختر عمت داره ميااااد
من و الي با هم ديگه نگاش كرديم
: خانم مدير خالا چيكار كنيم ؟ الان دختر عمش ميميره
لوسي گفت و دوييد تو خيابون
خانم مدير : بدوييد بريد تا چيزي نشده بدوييد ديگه براي چي منتظريد؟
من و الي باهم ديگه دوييديمتا ميتونستيم از اون خراب شده دور شديم سريع تاكسي گرفتيم و اونديم ورزشگاهي كه كنسرت داشت اجرا ميشه
١:١٠
خسته شدم
_دن ؟
_بله؟
_ديدي ترس نداشت ؟
_الي تو دروغ گفتي
_يه دروغ چيزي نميشه
_يه دروغ ؟ بذار برات تو اين دوروز اخير بشمارم چمدين بار دروغ گفتي

لقد وصلت إلى نهاية الفصول المنشورة.

⏰ آخر تحديث: Aug 03, 2016 ⏰

أضِف هذه القصة لمكتبتك كي يصلك إشعار عن فصولها الجديدة!

dancing in the mirror (justin bieber ff)حيث تعيش القصص. اكتشف الآن