Part 1

20 1 3
                                    

ژانویه 2045

جان: وای خدای من،کارا چشماشونو وا کردن نیک ببین خواهرات چقدر خوشگلن..دستاشونو ببین چقدر کوچولوعه

نیکلاوس با چشمای پر از برق به خواهرای دوقلوش نگاه کرد دستای کوچیکه جفتشونو گرفت وبهشون گفت..
هیچ وقت دستاتونو ول نمیکنم
ما پیشه همیم همیشه و تاابد "always and forever:) "

نیک رو به پدرش که نگاشون میکرد گفت:پدر اسماشون چیه?

جان به کارا نگاه کرد و جفتشون لبخند زدن و به دختری که چشمه راستش ابی بود و چشمچپش سبز نگاه کرد و گفت:این آرابل و به دختری که چشماش بر عکسه چشمای خواهرش بود نگاه کرد و گفت:انابل!

نیک به جفتشون لبخند زد و اون لبخنده بزرگ باعث شد که چاله گونش معلوم شه..ولی با صدای مهیبی لبخندش از بین رفت..

چهره های اون دو تا فرشته کوچولو باعث شد که نیک کلاوس فراموش کنه بیرون چه جنگیه..

اون صدای بلند باعث جیغ انابل شد ولی گریه نمیکرد میخندید بلندم میخندید..بعد از لحظه ی کوتاهی آرابلم شروع کرد به خندیدن..

از خنده های جفتشون نیک ترسید..

*****
ببخشید این پارت خیلی کوتاه بود-.-
پارتای بعد اینجوری نیس
نظرتونو حتما بگید:}}

Lake Of Pain {Sexual Contents}Where stories live. Discover now