That's over

105 5 0
                                    


زانوهامو بغل کردم و سرم و روشون گذاشتم ، اون امشب بالاخره میاد اره اون بعد یک ماه و نیم میاد و من میتونم باز صورتشو بین دستام نگه دارم ، روی نوک پاهام بلند بشم و لبای نرم البالویی شو ببوسم

من میتونم مثل یه بالرین عالی باشم و رقص بوسه رو باهاش به بهترین شکل انجام بدم و اون همیشه برام یه پارتنر فوق العادست

اون بعد یک ماه و نیم داره میاد پیشم این مدتی که اندازه یه قرن یا شاید هزار قرن گذشت خدا میدونه که من چقد دلتنگش بودم

من میخوام اون بیاد و بهم بگه چقد دلتنگم بوده ، بهش بگم چقد دلتنگش بودم بگم سخته بدون اون بودن بدون اون هرکاری کردن .

امشب میخوام همه چی خوب باشه

نمیخوام وقتی الان از افتر پارتی که بر میگرده مست باشه اون تو حالت مستیش هیچوقت خوب عمل نکرده

اخرین بار که اینکارو کرد اصلا خوب نشد اون رفت و یه دختر دیگه رو باتموم وجودش بوسید

دقیقه ها میدوند، تند تر از همیشه انگاری قراره شکار توقف زمان بشن .

دیگه خیلی دیر شده اون قرار نیست بیاد؟

شاید اون واقعا مست کرده و اشتون اون و برده پیش خودش

آه کشیدم و متوجه شدم تمام این مدت این تی وی روشن بوده و داشت مثله همیشه برنامهای بی ربط نشون میداده

بلند شدم و ریموت برداشتم و خاموششش کردم و به سمت دسشویی رفتم

خودم تو اینده نگاه کردم ، یه نگاه عمیق و پر از ناراحتی

من چقد به سر و وضعم رسیدم خواستم کامل بنظر بیام اما افسوس که دلمو شکست

اون نیومد

 ا.ت) تو یه احمقی)-

بغضمو قورت دادم من نباید احساساتی بشم اتفاقی نیوفتاده من فقط این بازده زمانی حساسم کرده وگرنه همه چی اوکیه

من نباید انقد احساساتی باشم که بلند با خودم حتی جلو اینده صحبت کنم

یه خودم یه لبخند تلخ زدم و اروم به سمت تختم رفتم پتو رو رو خودم کشیدم و زانوهام و رو شکمم جمع کردم

اون کجاست؟داره چیکارمیکنه؟ من خیلی منتظرت موندم اما نیومدی

یه قطره شبنم از مروارید چشام اومد بیرون واز روی گلبرگ مژهام چکید

لعنتی من چرا انقد حساسم

چشام احساس سنگینی میکنن ، یکم خواب که بد نیست از استرس لعنتیمم کم میشه

چشاممو بستم و نیمه بیهوش شدم بالافاصله اما با صدای در بلافاصله نیم خیز شدم

کی میتونه باشه؟البته..البته که اونه کسی جز اون که نمیاد

The Only Reason (imagine)Where stories live. Discover now