#5

1.4K 131 33
                                    


** Warning : smut **

اون پسر و زین فوق العاده مست و تلوتلو خوران رسیدن به خونه ی غریبه و سریع لب هاشون رو هم لغزید ،  گاز گرفتن و واسه بدست آوردن لب پایین هم تقلا کردن.

ژاکتای همو درآوردن ، باهم به طبقه بالا رفتن و لباشون حتی از هم جدا نشد.جوری چفتِ هم بودن انگار که واسه هم ساخته شدن.

زین واسه حسی که لبای اون غریبه بهش میداد ناله کرد ، همزمان نرم و خشن.نمیتونست صبر کنه تا لبای اونو روی بدن لختش حس کنه.

"فاک ، من همین الان میخامت.من داغ داغم واست." زین کلماتُ پشت غریبه زمزمه کرد.

"امم ، منو میخای؟" غریبه جوابشو با بدجنسی و خنده داد.

زین صورتشو مچاله کرد ،  پسر غریبه در اتاقو با پاش بست.

غریبه ، که زین هنوز اسمشم نمیدونست ، به سمت تخت سلطنتیش رفت ، از سینه ی زین گرفت ، یکباره دیگه لباشونو روی هم گذاشتن و وحشیانه حرکتش دادن.و بعد غریبه اسنپ بکِشو درآورد.

اتاق کاملن تاریک بود و ساعت دوازده و نیمو نشون میداد.

زین با اشتیاق خودشو عقب کشید ، بخاطر بوسه های خشن شون هوا کم آورده بود و به سختی نفس میکشید.

"لخت شو و نشونم بده چی بلدی!" غریبه با صدای بم و لحنِ دستوری گفت.

زین لباشو لیس زد ، سرشو تکون داد.اون قبلنم متوجه صدای بمِ غریبه شده بود ولی نتونسته بود خوب بهش توجه کنه ، تمام اون مدت مست بود ، ذهنش کاملن بفاک رفته بود.

غریبه کفششو درآورد و به عقب هلشون داد ، به زین نگاه کرد که آروم لخت میشد ، حتی با اینکه تاریک بود ، میتونست به خوبی اون بدنه توینکشو ببینه.

(توینک به پسرای گی ای میگن که معمولن باتمن و بدن بدون مو و سفیدی دارن! این معادل فارسی نداره شاید بطور کلی بتونی بهش بگی همون گی بوی!!ولی اگه کسی معنی خاصی براش در نظر داره بگه،،،.)

میتونست بگه که اون بدن صاف و درخشنده ایی داره.زین دیگه آماده خدمت (!) بود ، میخواست که ازون غریبه خواهش کنه.ماه روی بدن صاف زین میتابید ، غریبه دیگه به بدن لخت اون دسترسی داشت.

"از وقتت استفاده کن،،" غریبه گفت ، صداش کاملن خش دار و عمیق شده بود.

زین پوزخند زد ، بهش نزدیکتر شد و دستاشو دور کمرش حلقه کرد و دستای نرمِ کوچولوشو رو بدن اون بالا و پایین برد.

"لعنتی تو خیلی سکسی ای." غریبه لبشو لیس زد و خودشو بیشتر به زین چسبوند ، سریع شلوارشو تا زانواش پایین کشید.

بلند شد ، زین رو برگردوند و انداختش روی تخت ، تیشرت سفیدشو درآورد ، انداختش یه گوشه از اتاق ، قبل از اینکه به سمت زینی که به سختی نفس میکشید بره.

LOVE BITES {ziam}Where stories live. Discover now