#Stockholm_Syndrome
#Before_you_readتاس میریزند ... آدمها!
اشتباهات شرمنده اشان میکند!
پس تاس اختراع شد ، تا مسئولیت باخت گردن او باشد!
تاس میچرخد ، میچرخد و میچرخد...
روی صحنه بازی ، روی پول ...
زن ...
ملک ...
و قدرت!
و این آخری که گفتم ، یعنی خیلی ، یعنی ته دنیا ، یعنی جایی که آدم همه چیزش را جمع میکند ، به شکل پله درش می آورد و میگذاردش زیر پایش تا برسد به قدرت!
آنجاست که آدم حریص میشود...
آدم کثیف میشود...
آدم نامرد میشود...
هدف بزرگ میشود ، بزرگ ... و جلوی چشم را میپوشاند ، کور میکند!
آنقدر که نمیبینی ... مرگ انسانها را!
مرگ آرزو ها ، احساس ها و ... باور ها!
باور که مرد ، امید که لگدمال شد ، میماند یک تهی بزرگ!
حالا تو باز هم برو!
از یادت هم رفته که همه ما ، تنها هستیم ... آه و دم ، آدم!>"<※※※※※>"<
خب خب خب
نویسنده صحبت میکنه
این داستان از امروز شروع به گذاشتن میکنه و هر روز آپ میشه
خوشحال میشم بهش یه فرصت بدید و بخونیدش
بذارید جمله بالا رو ترجمه کنم : ذوق مرررررررگ میشم بخونیدش😂😂
خیلی عشقین
آها و اینکه چند قسمت اول ممکنه گیج کننده باشه چون پیچیده اس
ولی به نظر خودم ذهن رو به چالش میکشه
همه پسرا توش نقش اصلین و دغدغه همه اشون پوله
پول باعث میشه به فکر میونبرهای عجیبی و گاهی غلطی بیوفتن!
انگار که از چاله در بیای و تو چاه بیوفتی
و یه توضیح راجبه سَندروم اِستُکهُلمپدیده ای روانی که در آن گروگان با گروگان گیر احساس همدردی و کمک میکند!
و این ینی بیگ بنگ😃
ماجرا شروع میشود!بزن بریم
YOU ARE READING
Stockholm Syndrome
Fanfictionبعضی وقتها پایان ماجرا تازه شروع داستانه :) 5/5 همه پسرها نقش اصلین?