بچهی عزیز،
من واقعاً هیچ زمانی برای گفتن به ددی نداشتم... اون خیلی با کار و این چیزا مشغوله. امشب داریم برای شام میریم بیرون، خب، و من مطمئنم که بهش میگم.
با عشق مامی

YOU ARE READING
Secrets (larry mpreg) | Complete
Fanfiction[ C O M P L E T E D ] وقتی لویی نمیدونه هری حاملهست و هری برای بچه نامه مینویسه. © All Right Reserved @heartfullofharry [Persian Translation] Translated by: @IWontBeTheOne
Six
بچهی عزیز،
من واقعاً هیچ زمانی برای گفتن به ددی نداشتم... اون خیلی با کار و این چیزا مشغوله. امشب داریم برای شام میریم بیرون، خب، و من مطمئنم که بهش میگم.
با عشق مامی