داستان از دید سوم شخص.
لویی به هری آویزون میشه و بوسه های دنباله دار روی گردن پسر میذاره.مامان هری،دیگه تا الان خوابیده و خواهرش،جما،تو اتاقش سرش به کارای خودش گرم بود. هری این دفعه مطمئن شد در اتاقش رو قفل کرده،مهمان سرزده ای نمیخواست.
"فاک. دلم واست خیلی تنگ شده بود بیبی بوی... واسه هر اینچت."
لویی یکم تیشرت هری رو بالا زد و شروع کرد شکمش رو بوسیدن. هری با کمرویی سرخ میشه و یکم به خودش میپیچه وقتی لویی قسمتی که غلغلک میگیره رو میبوسه.لویی تیشرت هری رو از روی سرش رد میکنه و جفت تخت میندازه.هری شونه های لویی رو میگیره و به دوباره به سمت صورت خودش میکشونه،لباش رو به لبای لویی فشار میده،لویی فورا هری رو میبوسه.همون وسط دکمه شلوار هری رو باز میکنه و پایینش میکشه. به خاطر لطافت لباس زیر هری سوپرایز میشه.
"تو پنتی پوشیدی؟" اون با صدای خش داری میپرسه همونطور که عقب میکشه تا پارچه پنتی صورتی لطیف هری رو تحسین کنه.
"اخه راحتن. " هری همونطور که سرخی گونه هاش رو میپوشونه میگه.
لویی شلوار هری رو وحشیانه در میاره،هوس تمام وجودش رو گرفته همونطور که نمیتونه نگاهش رو از هری که زیرش ناله میکنه بگیره،و هیچی به جز یه پنتی جذاب نپوشیده. هری یکم کمرش رو خم میکنه،به مالش و لمس نیاز داره چونکه لویی واسه بیت دقیقه تمامه که داره با بوسه های کوچولو موچولو اذیتش میکنه و این داره پسر)-هری-رو میکشه.
"فاک می... یه-یه کاری کن... بهت-بهت نیاز دارم. "هری میگه،صداش دوباره بخاطر ناله هایی که از دهانش خارج میشن،قطع میشه.
"میخوای که به فاکت بدم،بیبی بوی؟قول بده که داد نمیزنی.نمیخوام مامانی بیدار شه و فکر کنه که نکنه چیزی اشتباهه. "
هری به ارومی ناله میکنه. اون نمیتونه به بلند بودن صداش کمکی کنه،این همینجوری واسه خودش اتفاق میوفته.
لویی بلند میشه و خودش رو لخت میکنه. هری بخاطر دیدن بدن لخت لویی ناله میکنه. پوستش خیلی برنز و صافه و واسه اون خمیدگی های بدنش میشه جون داد.هری با خودش آرزو کرد کاش اینجوری بود.اون عین ماست بود،حس میکرد تپل،رنگ پریده و غیرجذابه.کاملا بی خبر بود از اینکه وقتی لویی بهش نگاه میکنه چقدر زیبایی میبینه.
لویی روی هری خم میشه،با یه اخم پنتی هری رو پایین میکشه. اون ترجیح میده هری رو تمام مدت توی پنتی ببینه ولی الان فقط میخواد بیبی بویش رو به فاک بده.
هری به میز کنار تختش لم میده و یکی از کشوها رو باز میکنه،یه بطری لوب با طمع توت فرنگی رو میگیره دستش.
"میخوام واست لوب بزنم. " اون با یه ناله لطیف میگه.
"تو واسم اینکارو بکن،بیبی بوی.کاندوم لازمه بذارم؟"
YOU ARE READING
Being Tutored | L.S Persian translation
Fanfictionهری به معلم نیاز داره وگرنه در غیر اینصورت نمیتونه کلاس سال بعدشو قبول بشه، اما آموزش قرار نیست درمورد یاد دادن درسهای مدرسه بهش باشه یا داستانی که توش لویی به هری یاد میده چطور به فاک بره. #2 in fanfiction all rights reserved to LarryGeneration. th...