صلاااااامممم😍❤️❤️
امیدوارم از پارت اول لذتت بببریدددد
و به لیومم فحش ندید مرصی عح:/
و شاید این یکم کوتاه باشه
کل داستانو نمیگما این پارتو میگم چون پارت بعد باید از یه جای مشخصی شروع بشه پس به هیچکی فحش ندید😂😐❤️_________________***
(د.ا.ن.شخص سوم)
همه ی سربازای گارد محافظتی قصر که نهایتا 100
نفر میشدن...توی جایگاه هاشون درست رو به روی
فرمانده ی جدی و کاملا خشکشون فرمانده پین
واستاده بودن و...خب یکی دوتا نبودن که رو اون
فرمانده ی هاتیست کراش داشتن...تقریبا همشون
بودن ولی هیچ کدومشون به خودش جرعت نمیداد
حتی یه کلمه ام با اون حرف بزنن....اون بیش از
حدش جدی بود...البته برای سربازا...
تو بین سربازا 3 نفر از بهترینا بودن...ینی هری و زین
و جو...و زینم یکی از اون پسرایی بود که رو
فرماندا کراش داشت...البته به قول خودش از همه
بیشتر...ولی زهی خیال باطل اون کجا و زین
کجا...زین همیشه با خودش این فکرارو میکرد...
سربازا دونه به دونه میومدن تا تمرینای این
هفتشونو به فرمانده نشون بدن...
میشه هم اسمشو یه مبارزه تن به تن مختصر گذاشت نه؟
_اسمیت!
فرمانده پین اسم سرباز بعدیو گفت و سرباز سریعاخودشو پیش لیام رسوند
لیام با نگاهش به اون سرباز فهموند که باید گاردبگیره و اون هم همینکارو کرد(سربازع:/)
لیام بدون اینکه اطلاع بده از شونه ی اون سربازگرفت وپاشو دور پای سرباز پیچ داد ولی سرباز
چون یکمی خایه مال تشریف داشتن و تمریناتشونو
به نحو احسن انجام میدادن(جنبه فان بود یکم بخندید هار هار هار😐😐😂)
تعادل خودشو حفظ کرد و تقریبا جاخالی داد
لیام عقب کشید و هنوزم با نگاه سردش به اسمیت نگاه میکرد
_خب کارت خوب بود ولی مقاومتتو زیاد تر کن وسریع تر عکس العمل نشون بده... خب مالیک !
لیام اسم سرباز بعدیو صدا زد و زین که انگار بهش
برق وصل شده باشه سریع سیخ واستاد و سمت
فرماندش رفت و کنارش واستاد
زیر چشمی نگاهی به کراش هاتش(ژوون*-*) کرد و گارد گرفت
اما خب مگه میشه جلوی کسی که روش کراش داریتمرکز داشته باشی؟عمرااااا:/
لیام سریع تر از اون چیز که زین انتظارشو داشت
همون حرکت قبلی رو روی زین اجرا کرد و دستشو
محکم روی شونه ی زین زد که باعث شد زین روی
زانوهاش رو زمین بیفته و صورتشو یکم جمع کنه و جرعت نکرد صداش دربیاد-_-
لیام پوزخند صدا داری زد و سرشو تکون داد
_انقدر گیج نباش مالیک !
لیام داد زد و زین اب دهنشو قورت داد و بعد ازاینکه از روی زمین بلندش د دستشو روی شونش گذاشت و رفت به سمت سربازا
کنار هری که با تعجب نگاش میکرد واستاد و دستشو رو شونش مالید
هری_هی پسر چت شده! وقتی با هم تمرین کردیم که خوب بودی!
زین چون بیش از حد عصبانی بود فقط یه جواب
تونست به هری بده
_خفه شو هرییی...بعدشم با حرص از بقیه جدا شد. و. سمت قرارگاه یا همون خوابگاه سربازا رفت
و خب ...اون بد جوری ضایع شده بود..البته از نظر خودش....
______________***
ساری گایز گفتم که باید کم باشه و امیدوارم خوشتون بیاااعد*-*
چون پارت بعدی یجوری بود که باید از این پارت جدا میشد
شایدم من زیادی گشادم 😐
بیخی باو😐 پارت بعدیو فردا میزارم دگخبببب نظر و کامنت و ووت یادتون نرهه عشقاااام*~*
دوستون دااارمممممم
Yaldaw😊💞