پنهان ترین عنصر بیانی بوف کور طنز آن است.
چون ، از یک سو در لفافه پیچیده شده است ، از سوی دیگر در سایهٔ اندوه قرار گرفته است.
وقتی به گزارشگر خبر می دهند که زنش لکاته با گدای شپشوی سر راهی سر و سری دارد ، او شلاق طنز را به به گردهٔ هر دو فرو می آورد : 《 ایندفعه از سلیقهٔ زنم بدم نیامد 》، چون پیرمرد آدم لوس و بی مزه ای مثل دیگران نیست : قشر کثافتی که به سر و روی او 《 پینه بسته بود 》، أو را یک 《نیمچه خدا 》 نمایش می داد.
مردم ، یا 《سایه های مضاعف 》 گزارشگر نیز از نیش طنز او در امان نیستند.
ضعف و زبونی آنان به باد انتقاد گرفته می شود.
فقط می خورند و می خوابند و جماع می کنند.
وقتی معشوقه گزارشگر ، در همان شب زفاف ، دست رد به سینهٔ او می زند ، فردای آنروز همه به او 《تبریک》 می گویند ، در واقع به ریش او می خندند و پشت سر او نوا می خوانند : 《یارو دیشب قلعه رو گرفته》.طنز در دست هدایت سلاح انتقام است.
طنزش گاه چنان تلخ و گزنده است که رنگی از نیست انگاری و انکار مطلق می گیرد ، و بدتر از همه ، انکار رفتار مردمی است که هدایت میانشان می زیست.
طنز دشنامگونه او ، فوران خشم فروخورده ای است علیه جامعه ای که ستم را بر می تابد ، و برای زبونی خود بهانه های واهی می تراشد : قسمت این بوده !."محمد تقی غیاثی"