وارث بی بست یا کارمند لویی ؟

923 61 15
                                    


قسمت ششم

هنوز هوا کاملا روشن نشده بود که کریس از خونه زد بیرون. تمام شب قبل بیدار مونده بود و به حرف هایی که می خواست بزنه فکر کرده بود.

با اینکه بکهیون تمام هفته ی گذشته خودش رو خونه نشین کرده بود و اما کریس حتی نتونسته بود باهاش در حد یه مکالمه ی کوتاه حرف بزنه، تمام تماس هاش به صندوق پستیش منتقل میشد و از تمام قراراش سر باز میزد. کریس منزوی شدنش رو می تونست درک کنه امادلیل این موش و گربه بازیاش رو نه !

با چرخیدن درب هتل، نگاه کریس به هیبت لاغر و بلندش افتاد که به آرومی بدون اینکه جلب توجه کنه، به سمت خیابون میومد. انقد کلاهش پایین بود که حتی متوجه ماشین قرمز رنگی که خیلی غیرمعمول اون جا پارک شده بود نشد.

کریس خیابون رو دور زد و دقیقا جلوی پاهای بک توقف کرد:" بکهیون... "

چشمای درشت بک نشون می داد که چقدر غافلگیر شده، چند دقیقه به قیافه ی جدی کریس زل زد و بدون حرف سوار شد، خب چاره ی دیگه ای براش نمونده بود.

کمر بندشو بست و به روبروش خیره شد:

" فکر می کردم این وقت صبح به جز من فقط کلاغا بیدارن! "

"میدونی که باید می دیدمت! "

کریس بی توجه به لحن طعنه آمیز بک ،به تندی گفت و به سمت خیابون اصلی راه افتاد.

"چند بار اومدم حال لعنتیتو بپرسم..."

بکهیون با لحن کلافه ای گفت:

"خواب بودم احتمالا... "

و دکمه ی بغل صندلیش رو انقدر نگه داشت تا به حالت خوابیده در بیاد. دندون قروچه ی کریس تو سابیده شدن لاستیکای ماشین روی آسفالت گم شد. بکهیون با شدت ترمز از حالت خوابیده به جلو پرت شد و سرش محکم به داشبورد خورد:

" یــــــــــــــا!"

"میدونم نمی تونم نظرتو عوض کنم، میفهمم نمی خوای راجع بهش حرف بزنی خب؟ اما چرا نگام نمیکنی؟ ! به من نگاه کن! "

شاید برای اولین بار بود که کریس اینجوری سر بکهیون داد میزد. بکهیون هاج و واج به چهره ی خشمگین دوستش نگاه کرد و آب دهنش رو به سختی قورت داد. نفس های عمیق می کشید و انگار که چشماش آتیش میزد بیرون:

" چته وو... "

مشت بزرگ کریس دور کروات بک حلقه شد و اونو به جلو کشید، نفس بک تو سینه ش حبس شد و ناگهان فضای ماشین خیلی تنگ به نظرش اومد.

انقد که نفس کشیدن هم داشت براش سخت میشد. با وحشت به چشمای کریس نگاه کرد. چشمای خمار و بی نفوذش روی تمام اجزای صورت بکهیون می چرخید. درست لحظه ای که فکرای گوناگون تو سر بک شکل می گرفت، کریس تو فاصله ی ۲ سانتی ش متوقف شد.

Boy ToyМесто, где живут истории. Откройте их для себя