1

231 19 8
                                    

"د.ا.د.سوم شخص"
موهاش و فرستاد عقب و با غرور به خودش زل زد  در اتاقش مثل همیشه با شدت باز شد میتونست دوست جذابش و از توی آینه ببینه بدون اینکه برگرده سمتش لبای خشکش و از هم باز کرد
ه_برنامه ی بعدی؟
زین به چهارچوب در تکیه زد و با فکر ؟پولی که قرار بود به جیب بزنن نیشخند بزرگی روی صورتش شکل گرفت
ز_این یکی خیلی کله گندس فک نکنم از پسش بر بیای ها
ه_یادت رفته؟؟من..
پسر اسیایی پرید وسط حرفش
ز_لازم نیست بگی
ه_خب؟؟
ز_تقریبا میشه گفت پسر یکی از کله گنده های دولته
هری با این حرف تقریبا با سرعت نور برگشت سمت زین
ه_عقلت و از دست دادی؟؟
ز_نه اتفاقا از همیشه بیشتر حواسم هست
ه_میدونی که ممکنه بمیریم؟؟
دستش و به طور نمایشی رو گردنش کشید
ز_اگه کارت و درس انجام بدی و پسره واقعا عاشقت شه نچ هیچی نمیشه
کلافه پوفی کشید میدونست اگه دوست برنزش چیزیو بگه بزور هم که شده انجامش میده پس تصمیم گرفت بیخودی بحث نکنه
ه_حالا اسمش چی هست؟؟
ز_نایل،نایل هوران
ه_مالیک فقط اگه بلایی سرم بیاد جوری به فاکت میدم که تا چند ماه مثل پنگوئن راه بری
خنده های زین توی اتاق پخش شد
ز_یادت نره استایلز امشب قراره به فاک بری پس چیزی نگو که پشیمون شی
ه_اما امشب نوبت منه
هری اعتراض کرد اما زین با گرفتن یقش ساکتش کرد و اونو به سمت خودش کشید و لباش و چسبوند به لبای هری
*******************************
از خونه بیرون رفت و سوار ماشین گرون قیمتش شد و مطمئن شد که همه چیز درسته ماشین و روشن کرد و با عجله به سمت دانشکده روند بالاخره باید سر ساعت به اونجا میرسید
چند لحظه بعد جلوی دانشکده ماشینش و پارک کرد دقیقا سر موقع از ماشین قرمزش پیاده شد و لباساش و مرتب کرد و داخل دانشکده رفت چشماش و بین پسرا و دخترای جوون چرخوند تا اینکه روی پسر بلوندی که بلند میخندید ثابت موند پوزخندش پررنگ تر شد
"پسر کوچولوی ظریف"
به دیوار تکیه زد و منتظر فرصت موند و وقتی اون از دوستاش جدا شد سریعا به سمتش رفت و جوری که انگار حواسش نیست و عجله داره به سمت نایل رفت و خورد بهش کاغذایی که دست نایل بودن پخش زمین شدن و خودش هم نزدیک بود که روی زمین بیوفته اما تعادلش رو حفظ کرد هری هم جوری که انگار شکه شده به نایل نگاه کرد
ه_متاسفم..
نایل همون طور که روی زمین زانو زده بود و برگه هاشو جمع میکرد جوابش و داد
ن_اشکالی نداره
هری هم خم شد و چند تا برگه رو برداشت
ه_ولی من بازم احساس خوبی ندارم
باهم بلند شدن و هری برگه هارو سمت نایل گرفت
ن_هی رفیق این واقعا مشکلی نداره
ه_اوم امیدوارم دوباره ببینمت..
ن_نایل
لبخند زد و دستش و سمت هری گرفت هری هم دستش و گرفت
ه_نیک
ن_ خداحافظ..نیک
هری هم سرش و به معنی خداحافظی برای نایل تکون داد و رفتنش و تماشا کرد
ه_من که مطمئنم بازم میبینمت بلوندي

The night's black wolfWhere stories live. Discover now