قبلا هیچ موقع کسی اینجا نبود
لیام یادش نمیاد که چطور این پارک مخروبه رو پیدا کرد ولی این رو میدونه که عاشق این ـه روزهای تعطیل بیاد اینجا . اینجا همیشه یه سطح مسطح و صاف ـه که رها شده با این حال لیام همیشه اینجا راحت و آروم ـه
وقتی از اوتومیبل پیاده میشه تا سطح صاف اونجا رو ببینه ، هیچ موقع نمیدونه خورشید بالا اومده یا نه
آسمون همیشه با مه غلیظی پوشیده شده
نادیده میگیردش و عاشق تیرگیش ـه
چقدر تنهاست
لیام عاشق این ـه
یک روز ، لیام ناهارش رو حاضر میکنه و میره اونجا . هفته سختی رو گذرونده
دوست پسرش ولش کرده و داره با مدیرش قرار میذاره
گربشم مرده
آهی میکشه و سبدش رو میندازه روی زمین . زیر انهدازش رو پهن میکنه و روش درازمیکشه ، آروم به خواب فرو میره در حالی که مه غلیظ خاکستری هیپنوتیزمش کرده
با حس کرکات دست کسی روی صورتش و فشاری روی قفسه سینش بیدار میشه
« این چیه ؟ »
یه صدایی مپرسه
لیام یکبار پلک میزنه و سریع میشینه
مردی بین پاهاش ـه ، روی کمرش و عملا لخت ! رنگ چشماش قهوه ای روشن ، لباش سرخ ـه و موهاش بلند و مشکی و ابریشمین و با این که پشت سرش جمع شده لیام میتونه ببنه چقدر کثیف ـه
توی دستاش یه ساندویچ ـه
ساندویچ لیام
« اون مال من ـه »
مردی که بین پاهاش نشسته سرش رو بالا میاره
« من ؟ »
« نه »
لیام اشاره میکنه
« اون ساندویچ »
مرد پلک میزنه و ساندویچ رو بالا میاره در حالی که لبخندی روی لبشه
لیام آهی میکشه و به مچ دست لاغر و استخونیش نگاه میکنه
« باشه مال تو »
مرد لبخند پهنی میزنه و گازی به ساندویچ میزنه . کلملا مسحوربهش زل میزنه تا بخوردش
این مرد خیلی زیباست
« اسمت چیه ؟ »
مرد پلک میزنه و لبخندی روی لب هاش میشینه
« زین »
لیام ازش فاصله میگیره و آهی میکشه
« این جا چی کار میکنی ؟ »
YOU ARE READING
ᔕᖰᗩᑕᗴ
Fanfictionلیام یه نفر عجیب غریب رو روی سطح زمین ملاقات میکنه :))) تا حدودی برگرفته از The Fifth Element !! Cover Cr to the rightful owner