_بیا تو
این صدای عاشنای همونی بود که من تو خواب میدیدم از نزدیک ببینمش و الان اون داشت به من میگفت برم تو
عاه
آروم و با تردید درو باز کردم
_عا بچه ها ببینین کی اینجاس
+خوش اومدی دختر با استعداد
×وای گایز چقدر بامزس
آی قلبم داشت از جاش در میومد
لورن این سرنوشت توعه بهترین سرنوشتی که میتونی داشته باشی
هری بلند شد و اومد سمتم
ه:سلام دختر چطوری؟
ب:م..مرسی من...فک کنم خوبم
یه لبخند زد و در جوابش منم یه لبخند زدم
لویی:خب آماده ای اولین امتحانتو بوی؟
ب:اولین؟مگه چنتاعه؟
نایل:بیخیال این امروز حالش خوب نیس باید بهش پیتزا بدم خوب شه این امتحانو که قبول شی میتونیم اولین سینگل آلبوم وان دایرکشن که الان با حضور تو شیش نفر شدنو بیرون بدیمممممم
از خوشحالی حواسم نبود و یه جیغ زدم
لیام:😐
لویی:😐
نایل:😐😉
زین:😏
هری:😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
ب:ببخشید و یه لبخند دندون نما زدم
ن:خب عزیزم بیا اینجا تا امتحانو بگیریم...تمرین کردی دیگه؟
ب:عاره خیلی
ن:خوبه
رفتم تو ی اتاق و اون ور شیشه ای ک روی دیوار بود بچه ها نشسته بودن
با اشاره ی نایل فهمیدم باید شروع کنم
موزیک شروع شد و من شروع به خوندن کردم
خیلی تو حس بودم
به های نوت که رسید با تمام وجودم خوندمش و آهنگ تموم شد
با قیافه های متعجب بچه ها برخوردم که برام دست میزدن
-^-^-^-^-^-^-^-^-^-^-^-^-^-^-^-^-^-^-^-^-^-^-^-
Vote and comment please loves🙏💜💖
YOU ARE READING
Lovely rose
Fanfictionوقتی ی دختر ۱۶ساله میخاد به آرزوش برسه....تمام دنیا عوض میشه...اون نمیدونست اسطوره یه قاتل وحشیه...اون تبدیل به یه بیبی گرل میشه و هرجور شده میخاد از اون مخمصه در بیاد اون با استعداده....