"گندی به بزرگیه باکینگهام"

137 34 48
                                    

این چپتر خیلی کوتاهه و اینکه یجورایی معرفیه چپتر بعدی رو به سرعت مینویسم
................................................
و بحث داغ این هفته ما مربوط به کارآگاه جوانِ لندنه خبرنگار میکروفن رو جلوی صورت دیوید لات،پرفسور دانشگاه حقوقی سوربون می‌برد:
بزارید حقیقتو بگم (پوزخند میزنه) اگه استایلزی که شما دارید درموردش حرف میزنید همون دانش‌آموز قدیمیه خودم باشه،کارِتون ساختست!

یه دوستی هم داشت که اسمش (جمعیت اسم های مختلفی میگن) تام..تامسیون؟ تاملینسون (بشکن میزنه) آره خودشه،با بورسیه اومده بود سوربون یادم اومد..در کل اونا گند زدن!

من مطمئنم اونا تو عمرشون فقط کتابای هولمز رو خونده باشن (میخنده) اصلا اونا رو چه به کارآگاهی!؟

:نظرتون درمورد دزدیده شدن اموال باکینگهام که از کوتاهی اون‌ها بود چیه؟بنظرتون جبران پذیره؟

:من فکر میکنم......




لویی:چرا خاموشش کردی؟ داشتم گوش میدادم

با حرص داد میکشه

هری،کنترل تلوزیون را بالای سرش میبره و باعث میشه دست لویی به کنترل نرسه.

هری:نوپ

لویی:بده به من
قسمت حساسشو از دست دادم

لویی به سختی از دست هری کنترل رو بیرون میکشه وتلوزیون رو دوباره روشن میکنه.


: (میخنده) قطعا آقای لات
خب ما باید از شما خداحافظی کنیم

:اوه ممنونم از دعوتتون

:در ادامه..
انتقاد آهنگ های جدید کانیه وست و لحن توهین آمیزش نسبت ب‍..

لویی با خشم به هری که بیخیال کنار چهارچوب در ایستاده نگاه میکنه

لویی:من از دستش دادم لعنتی! همش تقصیر توِ

هری:اوه (ادای فکر کردن در میاره) پس اونی که دیر متوجه سرقت کاخ شده بود کی بود؟؟

لویی عصبی میشه
:اون تو بودی!‍!

ضربه‌ای به شانه چپ هری میزنه

هری:من بودم؟
اون تو بودی!

لویی:همه قرار نیست پوآرو باشن !

هری:منم نمیخوم بایه هامپتی دامپتی همکار باشم
تو همچیو خراب میکنی نه من

لویی جوش میاره
:من هامپتی دامپتی‌ام؟ اینو باید وقتی که داشتی از برگه امتحانی من تقلب میکردی میگفتی که همچین غلطی نکنم

هری داد میزنه

:اون تو بودی !

جِرِمی از اتاقش بیرون میاد و با اخم غلیظی به هری و لویی نگاه میکنه

هری:اوه اوپس...

لویی:امم.. سلام جِرِمی

جرمی یکم جلوتر میاد

جرمی نفس عمیقی میکشه

ج:هری.... من توی ماه چقدر ازتون کرایه میگیرم؟

هری چیزی رو زمزمه میکنه

ج:میشه بلند تر بگی؟

هری:..هیچی..

ج:خوبه خوبه
و لویی
تو یادته من اولین روز چی بهتون گفتم؟

لویی:که..سیفون دستشویی خرابه؟

جرمی به پارکت کف زمین خیره میشه و لبخند عصبی میزنه
کلشو بالا میاره

:برید گم شید

هری:صبر کن چی؟

جرمی هولشون میده
:برید.یکم دور بزنین مغزتون حسابی پوک شده
من یکم به یک سکوت فاکی نیاز دارم اگه درک کنید

لویی:ولی من پیژامه پامه

جرمی قبل از بستن در لبخند میزنه
:مشکل خودته

هری به پیژامه لویی و بعد به پای خودش نگاه میکنه
هری:من که اصلا هیچی پام نیست
این....
مشکل منه یا تو؟

لویی:نمیدونم

هری روی پله میشینه
:سرده

لویی هم کنارش،روی پله میشینه

:آره سرده

و بالاخره ..... داستان کارآگاه های متفاوت ما شروع میشه......

*********
چپتری بسیار موشولو
و خب این اصلا چپتر نبود:|

عا یچیزی یادم اومد〰
این بوک کلا یه فرق خیلی خیلی خیلی
بزرگ با بقیه بوک‌های معمایی و کارآگاهی داره که اینه که
اصلا شبیهشون نیست

مثلا همیشه کارآگاه ها بهترینن و گند نمیزنن
یا مثلا همشون آی‌کیوشون بیشتر از انیشتینه:|
یجورایی بوک کلیشه‌ای نیست که مثلا یارو یچیزی ببینه نترسه و
عقل کل باشه:|

آدمن بخدا:|

➰بلو لاو➰

Has llegado al final de las partes publicadas.

⏰ Última actualización: Oct 18, 2018 ⏰

¡Añade esta historia a tu biblioteca para recibir notificaciones sobre nuevas partes!

MYSTERY [LS]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora