05: [تهوع،توهم]

238 109 50
                                    


با لمس انگشت های خانومانه‌ای که از پیشونی تا نوک بینیم کشیده می‌شد، چشم‌هام رو باز کردم. لبخند بود. جنویو بود. لبه‌ی تخت نشسته بود، به سمتم خم شده بود و انگشت هاش رو به صورتم می‌مالید.
نور لامپ آٰفتابی اتاق، از پشت سر جنویو چشم‌هام رو اذیت می‌کرد.
نمی‌دونستم کجام اما تختی که روش بودم خیلی نرم بود. تقریبا توش فرو رفته بودم. راحت بود.
باعث شد بخوام سرجام جوری هوا رو وارد بدنم بکنم که انگار حسابی از نفس کشیدن و ولو شدن روی اون تخت لذت می‌برم. که درست بود.


تنفسم موقع بازدم، پوست کف دستش رو داغ کرد و اینجوری جنویو از بیدار شدنم باخبر شد. انگشت هاش رو متوقف کرد.
دستش رو از روی صورتم برداشت و برد سمت لبه‌ی پایینی لباس خواب بلندی که تنش کرده بود و اون رو بالا کشید.
پایی که سمت من از تخت به پایین آویزون بود رو تا بالای زانو، برهنه کرد.
بعدش دستش و برد سمت کمربند لباسش و گره‌ش رو باز کرد و لباس رو همونجوری رها کرد تا خودش آروم آروم بازتر بشه و وقتی من ناخواسته به این صحنه نگاه کردم، دستش رو به سمت صورتم آورد.


این بار نوازشم نکرد. بم سیلی زد. گونه چپ صورتم از جای انگشت هاش سوخت. جوری بهم نگاه کرد که انگار من باعث باز شدن لباس خوابش شدم.


ابروهام تو هم رفت و اون بهم لبخند زد. اخم کردم. صورتش مهربون‌تر شد.
دستم رو توی دستش گرفت و به سمت خودش کشید. می‌خواستم دستم رو پس بکشم. نکشیدم. دستم رو از مرز باز شده‌ی ساتن نرم لباسش عبور داد. دستم وارد حریم شخصی بدنش توی لباس خوابش شده بود.

همونجا نگهم داشت. با کف دستش به پشت دستم فشار خفیفی می‌داد تا دستم رو بیشتر به خودش بچسبونه. دستم اما به هیچ بدنی برخورد نکرد. احساس می‌کردم دستم رو بین بافت لطیف یه کیک معلق نگه داشتم. من اون رو لمس نکردم. تلاشی هم نکردم که بکنم.

با دست دیگه‌ش، روی شکمم که هنوزم بخاطر نبستن دکمه هام، برهنه بود چنگ انداخت. رد ناخن هاش بالای نافم صورتی شد. اون دستش رو پایین تر قل داد. بین پاهام، روی درز اصلی جینم متوقف شد. با انگشت شست و انگشت اشاره‌ش، نوازشم داد. اینبار صورتم رو نه، اون توی انتخاب هاش پیشرفته تر شده بود.


به تخم چشم‌هام زل زد و دستش رو بالا گرفت و انگشت هایی که تاحالا نسبتا بخش پایینی‌م رو لمس می‌کردن رو توی دهنش گذاشت و همزمان دست من رو از بین لباسش بیرون کشید.

دستم رو به سمت دهن خودم هدایت کرد. انگشت وسطم رو بین لب های بسته‌م فشار داد و بزور فرو کردشون داخل دهنم.

طمع سیب زمینی شیرین توی دهنم پیچید و دیدم که خودش انگشتش رو تا ته حلقش داخل گلوش می‌بره. خواستم بگم دست نگه داره. نفهمیدم چی‌کار می‌کنه. متوقف هم نمی‌شد. مثل یه ماشین اینکار رو ادامه می‌داد. اونقدر به اینکار ادامه داد تا با اوغ زدن بالا بیاره.
اون روم بالا آورد. تیکه های پای سیب زمینی شیرین صورتم و پر کرد. اون به بالا آوردن ادامه داد. اونقدر تیکه های جویده شده‌ی پای به سمتم پرت شد که دیگه نتونستم نفس بکشم. من توی آشغالی‌های پای سیب زمینی شیرین داشتم غرق می‌ِشدم.
انگار داشتتم می‌مردم. برای نفس کشیدن تقلا می‌ِکردم و هرچی بیشتر تقلا می‌کردم پای بیشتری توی دهنم فرو می‌رفت.



Perfumed | عطرآلودWo Geschichten leben. Entdecke jetzt