↶Ep1↷

927 129 8
                                    

صدای برخورد قطرات آب داغ به زمین سرامیکی حمام سکوت اطراف رو کمی بهم زده بود
صاحب ملک مشغول آبتنی صبحگاهیش بود و همخونه ی ریزه میزش که از قضا معشوقه ی چند سالش هم به حساب میومد
به صندلی کهنه ای لم داده و پاهای تپلشو روی میز گرد مقابلش روی هم انداخته بود
چشمهای بزرگش روی نوشتهای ریز و درشت روزنامه ی تاریخ گذشته ای می چرخید و هر لحظه بیشتر چهرش به بی تفاوتی نزدیک میشد
اون ملک مکان ساده ای نبود
یه کازینوی کوچک در حومه ی شهر که آبشن هایی برای زندگی
دو دوست ظاهرا عاشق رو توی خودش جا داده بود
میز هایی با شمایل گرد کوچیک و چند ضلعی بزرگ پراکنده در سالن با زمینه ای از سبز تیره که مهره های رنگی و کارت های بهم ریخته روی هر کدوم به چشم میخوردن
صندلی های واژگون شده که پیدا بود فرد بازنده چنان با شدت از روی سطح چوبی یکی از اونها جدا شده که پایه اش چاره ای جز شکسته شدن نداشته
سوییتی که پشت یکی از درهای کنار مینی بار کازینو وجود داشت جایی بود که اون صاحب ملک جذاب مشغول بود و دوست پسرش
که حالا موضوع جذابی توی اون نوشته ها پیدا کرده بود روی صندلیش با اخمی میون ابروهاش تاب میخورد
-شوخیش گرفته نه؟!!
عصبی روزنامه رو روی سطح میز مقابلش کوبید و با اشاره انگشتش محکومش کرد
-این یه خودکشیه !!!
روی پاهاش ایستاد و چنگی به موهای شرابی و بهم ریخته اش زد
و نگاهی به کازینوی منفجر شده ی عزیزش انداخت صاحب ملک با بدن خیس و برنزه اش در حالی که حوله ی سفید رنگ کوچکی رو دور کمرش محکم میکرد از اتاق خارج شد و موهای خیس پخش شده روی صورتش رو همونطور که خودشو به
پشت پیشخون بار میرسوند به عقب حل داد
در حالی که شاتشو از مایه ی شفافی پر میکرد و چشمهای کم خوابشو میمالید به افتضاح همیشگی محل کارش نگاهی انداخت
-اینقدر سخت بود که اون کون تپلتو تکون بدی و این فاجعه رو یه ذره سر و سامون بدی؟
کیونگ با قدم های کشیده خودشو به صندلی مقابل پیشخون رسوند
و با ضرب خودشو روش انداخت
دماغشو بالا کشید
-جونگینا
دستشو سمت مرد دراز کرد و کمی نزدیک تر شد
-سهم امروزمو بده...
نگاهشو به سمت روزنامه بی جون کشید و با احتیاط لب زد
- فک کنم اگر تا چند دقیقه دیگ اون کوفتیو نکشم اون روزنامه جلو چشمم سکسی دنس بره
صدای خنده های جذاب اون مرد برنزه و ردیف سفید دندونهاش کاملا اون پسر کوچولو رو از خواسته ی چند لحظه پیشیش دور کردن
برامدگی های سرخشو کمی جلو داد
-بوسه ی امروزمو ندادی
مرد شاتش رو سر کشید و درست لحظه ای که گیلاس بعدی در حال پر شدن بود لب های پفی روی لبهای تلخ از مشروبش نشست و باعث شد بطری توی دستش رو روی پیشخوان بزاره تا اون بدن
کوچولو رو از خودش فاصله بده
شونه های کمی برهنه ی پسر به واسطه ی تیشرت گشادشو اروم نوازش کرد
و قبل از اینکه این بوسه ی صبح گاهی خیسی فراتر از قطره های مشروب پوست لبشو به خودش بگیره اون صورت گیج و خمار رو از خودش فاصله داد
پلکهای کیونگ اگر تصویر اون چهره جذاب رو ما بینشون نداشتن قطعا از فرط بی حالی روی هم می افتادن
با لحنی ملتمس نگاهشو روی لبهای برجسته ی معشوقه ی ظالمش تابوند
-سهم امروزمو بده عوضی
کای لبخند دندون نمایی زد و دستشو در طول کمر باریک پسر سر داد و باسن برجستش رسید و نیشگونی از اون گردی زیر شلوار خونگی پسرک گرفت
-میتونم چیزای بهتری بهت بدم
بوسه ی خیس و مکنده ای زیر گلوی پسر نشوند و باعث شد بدن حساسش با تکون ریزی واکنش نشون بده
-البته بعد از اینکه این کثافت کاریو تمیز کردی بیبی شیرینم
جسم پسرک بی ملاحظه روی پیشخوان رها شد
لپش سطح سرد شیشه ای کانتر رو به خوبی حس میکرد
مرد بی توجه ،با پوزخند جذابی میون لبهای لعنت شده اش به سمت اتاق مشترکشون حرکت کرد و اون پسِر بیچاره رو تو اون شرایط سخت تنها گذاشت
زیر لب با اون که میدونست قرار نیست صدای بی حالش به گوش معشوقه ی بی رحمش برسه زمزمه کرد
-تو همیشه منتظرم میزاری
لبخند خسته ای زد و نگاهشو روی شیشه های مشروب داخل ویترین کشید
-ولی دوسش دارم
کای لباس های رسمیشو به تن کرد
تا چند دقیقه ی دیگه یشیینگ از راه میرسید و باید درست مثل یک رییس مستبد و جدی بنظر میومد
چیزی که همیشه نشون میداد
البته این کالبد از شخصیت سرد خودش چندان هم فاصله نداشت
همونطور ساعتی رو که به تازگی شب گذشته طی شرط بندی از مرد تازه واردی برده بود رو به مچش می بست وارد سالن کازینو شد و نگاهی به فضای مرتب اطراف و جسم جمع شده ی روی میز بیلیارد انداخت
پسرک دراز کشیده روی سطح سبز میز میون توپ های رنگی زانو هاشو توی شکمش جمع کرده بود و میله ی طی ابی رنگی توی آغوشش فشرده میشد
لبخندی زد قدم هاشو بلند تر برداشت و روی صورت خیس از عرق و گیج از خماری پسر سفید و تپلش خم شد
لبهای درشتشو غنچه کرد و آروم بازدم سردی روی پلکهای فشردش پاشید
صدای اعتراض پسرک فضای سالن رو پر کرد
-جونگینی خوب نیستم...اذیتم نکن
کای بی تفاوت قهقه ای زد و با آرامش طی رو از بین بازو های کوچک پسر بیرون کشید
کیونگ چرخی زد و طاق باز دراز کشید
پلک های نیمه بازش به خاطر نور لوستر بالا سرش دوباره بسته شدن
-دلم میخواد باهات بازی کنم...ولی میدونی وقت زیادی...
کیونگسو قبل از اینکه جمله ی کای به پایان برسه چنگی به یعقه ی اتو کشیده ی مرد زد و صورتش رو به خودش نزدیکتر کرد ،حالا اون نور مزاحم جاشو با اون چهره ی بی نقص عوض کرده بود
دست دیگرش رو روی گونه ی استخوانی مرد آروم کشید
عطر دیوانه کننده اش داشت تمام وجودشو میسوزوند
با حرصی که از لرزش لبهاش پیدا بود به حرف اومد
-فقط یکم بهم بده من کل دیش..
اینبار مرد اجازه نداد این التماس ادامه پیدا کنه و لبهاشو به قصد ساکت کردن پسر روی اون برامدگی های بی قرار چسبوند و بعد از مکی با صدا از لب بالایی پسر رهاش کرد
تن صداش کاملا نشون میداد که چقدر از این التماس متنفره
-خفه شو...گفتم هفته ای دو گرم ..هر شب دارم اون پایپ کوفتیو بین لبای لعنتیت می بینم
صورت داغ پسرو بین دو دستش فشرد و تحکم صداشو بیشتر کرد
-میدونی که از سرکشی متنفرم نه؟
بدن کیونگسو بی حال تر از چیزی بود که غرورش مهم جلوه کنه
تنها خواسته ی بدنش و دردی که حس میکرد اهمیت داشت پس بازهم تلاش کرد و لبهای گرمشو روی گردن عطراگین مرد سرداد و لیسی به شاهرگ برامدش زد
خوب میدونست اون عضو بین پاهای ماهیچه ای مرد رو به روش میتونه تمام خواسته هاشو براورده کنه
کای ناله ی خفه ای از بین دندون های چفت شده از عصبانیتش بیرون فرستاد و صورت دی او رو از نقطه ی حساس گردنش فاصله داد
-توی عوضی...ازت متنفرم
و بلافاصله لبهای درشت پسرک رو توی دهانش حل کرد و همزمان دو طرف کشاله ران هاشو گرفت و جسم بی حالشو به اغوش کشید
دی او دستهاشو به سختی بالا آورد و انگشت هاشو بین موی مرتب شده ی کای فرو برد و با ظالمانه ترین حالت ممکن تمام اون تار
های خاکستری رنگ رو بهم ریخت و باعث شد کای نا رضایتیشو با گاز گرفتن زبون خیس پسر میون لب هاش نشون بده و گوله های اشکی از چشمهای درشت کیونگ به روی لپ های پفیش سر بخوره
کای فرصت زیادی برای عشق بازی نداشت و بهتر میدید که یک سکس خشن رو ترتیب بده تا خوب به اون بچه ی سرکش یاد اور بشه که این رابطه قوانینی داره کمر پسر به دیوار نزدیک ورودی کازینو کوبیده و از درد مضاعفی که به ستون فقراتش رسید ناله ای بین دهان مکنده ی مرد رها شد
دستان گرم کای زیر تیشرت گشادش خزید و بی معطلی اون مانع پارچه ای رو از تن پسر گیج بین خودش و دیوار جدا کرد و لیسی
به ترقوه ی برفیش زد
-تو خیلی حریصی سویی...نباید از این حس سو استفاده میکردی
کیونگ با حس درد از فرو رفتن ردیف دندان های معشوقش درست نزدیک به برامدگی صورتی رنگ سینه اش لبهاشو داخل دهانش جمع کرد و اهی از ته گلوش بیرون فرستاد
پاهاش هنوز به زمین نرسیده بودن اما کافی بود تا مرد جذاب مقابلش تنها کمی گرمی تنشو ازش دریغ کنه تا کیونگسو پخش زمین بشه
-باهام بازی کن
انگشتهای کوتاه و سفیدشو از بین موهاش تا پشت یعقه و در نهایت به داخل پیراهن مرد سر داد و خودشو بیشتر به پایین تنه ی سخت شده ی مرد چسبوند
سر خم کرد و لبهاشو مماس با گوش مرد بهم زد
-اما لطفا بزار من ببرم جونگینی
کای مسخ شده بوی معشوقه ی بیخیالشو نفس کشید
لبهاشو بلافاصله از سر سینه ی پسر فاصله داد و بوسه ای ساده اما پر محبتی به گونه هایی که داوطلبانه نزدیک شده بودن زد
ضربان تند قلبش کاملا توسط انگشتان معشوقه ی ریزش حس میشد
کیونگ سر انگشتانشو از پشت گردن تا اولین دکمه ی پیراهن خاکستری رنگ مرد کشید
دکمه هارو یکی پس از دیگری باز میکرد اما تمام حواسش به پوست برنزه و مرطوب از عرقی بود که به مرور چشمان درشتشو در بر میگرفت
قافل از اینکه اون چشمان سرخ با بیچاره ترین حالت ممکن در پی پرستش اون چهره ی بی احساس دست و پا میزنن
-کیونگی...من مهم ترم یا اون کوفتی؟
پسر انگار در دنیای دیگری سیر میکرد
به خودش زحمت باز کردن دکمه ی آخر رو نداد
قصد کرد تا لبهاشو مهمان بوسه ای به اون تن برنزه کنه اما سیلی محکمی توی گوشش خورد که باعث شد بوق ممتدی توی تمام سرش اکو بندازه و صدای نفس های تند از خشم معشوقه ی دل ازردش شنیده نشن
اما یک آن فریاد غم زده ی کای به اون بوق ممتد غالب شد
-تو باید به من نیاز داشته باشی...فقط مننن
کیونگ لبخند مهربونی به چهره ی سرخ شده ی مرد هدیه داد و
لبهاشو مماس با لبهای لرزان از خشمش به حرکت در اورد
- این بازی رو تو شروع کردی جونگینی...میتونی سهم امروزمو ندی...فقط بزار با سکس دردم کمتر بشه..خواهش میکنم
غرور مرد رطوبت چشمانش رو پس میزد
نمیفهمید حساسیت امروزش چه علتی داره
اون پسرک ریزه هرموقع میخواست باهاش میخوابید و هرموقع میخواست اون کوفتیارو براش جور میکرد
چیزی به اسم احساس و تعلق خاطر بین اون دو معنایی نداشت
روزهای اول براش فرقی نمیکرد که اون رو معتاد کرده
فقط برای اینکه اولین رابطه ی اون پسر بچه ی بانمک که برای
کار به کازینوش سر زده بود رو مال خودش کنه انجامش داده بود
شاید هم به دنبال یک شریک جنسی مطیع میگشت و بنظرش اون پوست نرم و اون بوی دیوانه کننده بهترین گزینه برای به بند کشیدن بودن
تا همین دیروز هم تنها اون رو یک همخوابه و شاید هم معشوقه اش میدید!اما امروز چش شده بود ؟
مگه اهمیتی داشت که این سکس از روی احساس اون پسر بهش نیست؟چرا قلب سردش امروز رو به فوران بود؟
کلافه شد اونقدر زیاد که کنترل رفتارش از دستش در رفت
حتی فراموش کرد که تا کمتر از نیم ساعت دیگه یشینگ از راه میرسه
اخرین تکه ی لباس کیونگسو هم به سطح زمین رسید و تن بی تابش روی نزدیکترین میز ثابت شد
لبخند بی حالی زد،عاشق وقت هایی بود که درست مثل بچه ها بین دست های قوی جونگینی تابونده میشه
پسر کاملا برهنه بود اما کای اونقدرهام عقلش رو از دست نداده بود که عریان مقابل ییشینگی که هرآن ممکن بود سر از چهارچوب ورودی در بیاره ظاهر بشه
پس تنها نفس های گرم کیونگسو رو روی لبهاش پذیرا شد
درست هنگامی که بوسه ی یک طرفه ای از سوی پسر آغاز شد
شلوار و لباس زیرشو تا نیمه پایین کشید و دو طرف ران های پسرو گرفت
باسنشو به خودش کوبید و کیونگ از حس سختی نزدیک ورودیش لبخند رضایت بخشی زد
کای بوسه رو قطع کرد، بینیشو روی پوست نرم گردن پسرحرکت داد
کف دستشو پشت کمرش گذاشت و جسمشو بیشتر توی آغوشش فشرد
به طرز عجیبی امروز دلش میخواست تمام وجود اون شخص رو
در خودش حل کنه تا بتونه نفس بکشه
-جونگینی، مهربونی جز قوانین بازی نبود
لبهای کای به گوش های پسر چسبید
-اگه میخوای ببری ،خفه شو...
دست پسر از لای دکمه های باز شده در طول کمر مرد سر خورد
و اون هم به سهم خودش آغوش رو محکم تر کرد و گونه های نرمشو روی موهای خوشبوی جونگینی مغرورش کشید
-خفه میشم الان خوب..عااا
ورود ناگهانی چیزی به داخلش باعث شد ادامه حرفش تبدیل به ناله ای دردناک بشه
کای انگار از این حس خوشایند عصبی تر شده باشه بی مقدمه سر اصل مطلب رفته و تمامشو داخل پسر جا داده بود
-حالا وقتشه با صدای ناله هات تقلب کنی کیونگی
کیونگ با وجود درد شدیدش لبخند بی حالی زد و خودشو روی عضو مرد کمی تکون داد
و صداهایی که اون گوش ها نیاز به شنیدنشون داشتن از بین لبهاش در رفت
کای لب زیرین پسرو کوتاه و نرم توی دهانش کشید و حرکاتشو از سر گرفت
صدای نفس هاش، اصواتی که از ته گلوش به قصد دیوانه کردن
اون مرد بیرون میفرستاد تمام سرشو پر کرده بودن
بیشتر ضربه زد باید فرار میکرد باید از حس دیوانگیی که هربار با چشیدن این تن به سراغش می اومد فرار میکرد
نگاهش روی پلک های جمع شده و لبهای اسیر زیر دندان های ردیف بالایی پسر میچرخید
-تو روزنامه چی دیدی ؟
این سوال رو تنها برای اینکه افکارشو از احساساتش دور کنه بیان شده بود
کیونگ نفس های نامنظمشو آزاد کرد و بریده بریده پاسخ داد
-لوتو...یه کازینو...چند خیابون پایی..ن تر...نوشته
بود...صاحبش...تاحالا بازیی رو ...نبرده
کای متعجب متوقف شد این دیگه چه کوفتی بود
-زده به سرش؟؟
حواسش کاملا از کیونگسو پرت شده بود و نگاهش در جست جوی روزنامه میگشت که صورتش با دستهای پسر محاصره شد
-لطفا ادامه بده
و این دستور و نگاه ملتمسانه کافی بود تا کای بازهم از خود بیخود بشه و درست زمانی که لبهاش جای جای صورت گرد پسرو خیس میکنن هردوشونو به اوج برسونه
لبهای کیونگسو با ارامش روی ترقوه ی مرد نشست و زمزمه
کرد
-الان بهترم
نگاه خالی کای در طول سالن میچرخید
دوباره به سراغش اومده بود ، همون احساس گناهی که هربار بعد از همخوابی با این پسر تمام قلب و ذهنشو در بر میگرفت
و ترس...
ترس از اینکه تمام چیزی که این نزدیکی رو رقم زده یه اعتیاد
مسخره است
بیشتر ترس از تغییر
-کیم کای اگه سکستون تموم شده باید بهت بگم دخترام اینجا دارن فلج میشن
کای پلکهاشو بعد از شنیدن این صدای آشنا روی هم فشرد
خوشحال بود که یشینگ قبل از ورودش متوجهشون شده
عضوش رو از درون پسر خارج کرد و مشغول احیای تیپ چند لحظه پیشش شد
سرشو بالا گرفت و دید که کیونگسو در سکوت در حال دید زدنشه
بی تفاوت با سر اشاره ای به در سوییت مشترکشون کرد
-توی کشوی کنار تخت...
و کلیدی به سوی آغوش پسر انداخت اما کیونگ تکون نخورد و اون جسم فلزی با رد قرمزی که روی رانش به جا گذاشت بین پاهاش روی میز جا گرفت
کای سعی کرد بی تفاوت جلوه کنه و ادامه داد
-فقط یه بسته...زود لباساتو بردار و برو
پسرک به ارومی پایین پرید
لباس هاشو با قدم های نا متعادل جمع و کثیفی ایجاد شده روی میز رو با تیشرتش پاک کرد
کای دکمه شلوارشو بست و قبل از اینکه سمت ورودی برای بدرقه ی یشینگ بره به حرکات اروم کیونگ اعتراض کرد
-خودتو تکون بده پسر
و همین باعث شد کیونگ با سرعت بیشتری حرکت کنه و در نهایت پشت در سوییت محو بشه
آهی بعد از نگاه به در بسته شده کشید
از بدرقه ی یشینگ منصرف شد به سمت میزی که روزنامه روش قرار داشت تغییر مسیر داد و با صدای بلند اعالم کرد
-میتونید بیاید تو
یشینگ با قدم های شمرده داخل شد و خوب اطرفو دید زد
پشت سرش سه دختر با شمایلی درهم وارد شدن و هرکدوم با اهی از درد پاهاشون روی صندلیی جاگرفتن
کای بی توجه روزنامه رو به دست گرفت و مدام در پی اون خبر قدیمی مردمکش رو میچرخوند
ییشینگ به میز تکیه کرد و لبخند پر منظوری به موهای اشفته ی مرد پاشید
-چطور ازش خسته نمیشی؟
کای نگاه خالیش رو به سمتش کشید و روزنامرو سرجاش برگردوند
-من از چیزایی که خودم انتخابشون کنم خسته نمیشم
یشینگ اروم خندید و با حرکت ابروانش اشاره ای به دختر های وا رفته روی صندلی ها زد
-یکم استراحت کنن درست میشن نمیتونی به خاطر سکست از قیمتشون بندازی
کای بی توجه به کنایه یشینگ با سر اشاره ای به اون سه زد تا روی پاهاشون بایستن و هر سه طبق انتظارش اطاعت کردن
به چند دختر خوشگل برای اقوا کردن مشتری های امشبش نیاز داشت و در اون زمان کوتاه یشینگ نزدیکترین دست اویز بنظر میرسید
-میدونن که باید چیکار کنن؟
یشینگ با تمسخر خندید
-شک داری؟؟
کای پشت پلکهاشو کمی با دو انگشتش مالش داد و بعد ضربه ای به شونه مرد زد
-امادشون کن
و مخاطب حرفهاشو با صدای بلندی تغییر داد
-سو...دست چکمو بیار
یشیینگ ابرویی بالا انداخت
-حموم نمیره؟...به صدای ناله هاش نمیخورد تمیز انجامش داده باشید
کای نگاه بی تفاوتشو به چهره ی خندان یشینگ شلیک کرداما قبل از اینکه فرصت پاسخی بهش داده بشه تن لش و مستی وارد سالن شد و در نهایت با قدم های نا متعادل روی صندلی خالیی پهن شد
کای با دیدن اون شخص تکراری آهی از عصبانیت کشید و پلکهاش برای حفظ ارامش خودش لحظه ای روی هم افتاد
-گمشو بیرون اوه سهون
سهون دست هاشو بی حال بالا گرفت
-یه بطری دیگه...
و همین مصادف شد با قهقه ی یشینگ و نگاه برزخی کای
صدای عصبیش رو توی گلوش انداخت
-دی او ...اون دسته چک کوفتی منو بیاررر
پسرک با موهای بهم ریخته با پیراهن بلند کینگ سایزی وارد شد
ولبهای مشتاق یشینگ با دیدن پاهای برهنه ای که سراسیمه به سمت کای قدم برمیداشتن سوتی زدن
و همین باعث شد کای باالخره از کالبد بی تفاوتیش خارج بشه و ضربه ی نه چندان آرومی با نوک کفشش به ساق پای یشینگ بکوبه
کیونگسو بعد از این ضربه کمی مضطرب عقب رفت و دستشو برای دادن دسته چک دراز کرد
اصلت دلش نمیخواست دیگران تنبیه شدنشو ببینن
اما ظاهرا چاره ای جز پوشیدن اون پیراهن نداشت تا زودتر درخواست جونگینی بد اخلاقش رو انجام بده
کای دسته چکو از بین دستان پسر کشید و با خشمی کاملا مشهود به حرف اومد
-برو حاضر شو باید بریم جایی
یششینگ از درد پاهاش روی صندلیی جا گرفته بود
-نمیدونستم اینقدر روش حساسی
کای قبل از نوشتن صفر اخر متوقف شد و در سکوت مسیرچشمان کنجکاوش به چهره ی مات برده ی یشینگ رسید
روش حساس بود؟؟از کی ؟؟!!
مرد که از اون نگاه برداشت دیگری کرده بود اعتراض کرد
-یااا چیزی نگفتم که...
کای با تاسف سری تکون داد و مبلغو نوشت
صدای رو نرو سهون بالاخره تصمیم گرفت گند بزنه به روزش
مثل هر صبح پنجشنبه
-هی کیم کای عوضی...تو باعث شدی من لوهانو ببازم
محکم با کف دست به گوش خودش ضربه زد و صدای درماندشو بیرون فرستاد
-توی همین گوش لعنتیم زمزمه کردی
صداشو شبیه به افراد خبیث دراورد و ادامه داد
-چی برات مونده سهونی؟...تو میتونی همه چیزتو برای بازی رو کنی...مطمعن باش برنده میشی
صداش دوباره به حالت اول برگشت و سرش رو میز مقابلش افتاد
-من فقط اونو داشتم
کای تابی به چشمانش داداحساس گناه...
این حس لعنتی باید هر روز به شکلی یعقشو میچسبید تا روزشو زهر کنه
اینهمه کازینو وجود داشت، اینهمه بازنده کای مسئول تصمیمات احمقانه اونا نبود
-من بهت نگفتم دوست پسرتو ببازی خودت پاشو وسط کشیدی ...الانم بهتره از کازینوی من گم شی بیرون
سهون با خشم سلانه سلانه سمتش قدم برداشت و کای رو به یشینگ اخطار داد
-بیرونش کن...تا قیمتو پایین نیاوردم
یشینگ اهی به خاطر بیچارگی خودش کشید
شونه های سهونو گرفت و اونو به عقب حل داد و سر جاش نشوند
-هی پسر اون لوهان عوضی الان با اون پیری خوشبخته بهتر نیس تمومش کنی؟
نگاه پر از حزن سهون یشینگ رو شوکه کرد
-من نیستم...نیستم
و سرش باز هم روی میز افتاد
بوی تند الکلی که ازتن بی حالش برخواسته بود باعث شد یشینگ
با فاصله ازش روی میز بنشینه و خیره به حرکت پنگوعن وار
معشوقه ی اون مرد مستبد به قصد خارج شدن از کازینو لبخندی بزنه و همون انحنا با دیدن چهره ی جذاب و البته سرد کیم کای گند اخلاق کاملا محو بشه
-تا یکی دو ساعت دیگه بر میگردم...حواست به اینجا باشه
یشینگ مضطرب پشت سر هم سر تکون داد تا بالاخره هیکل ورزیده ی مرد پشت در غیب شد
آهی از اسودگی کشید و ضربه ای به پس گردن سهون زد
-هی ...کارای احمقانتو تقصیر کیم ننداز
سهون با تمسخر خندید
-اون یه شیطان داره...
با نوک انگشت اشارش چند باری به شقیشه ی مرطوب از عرقش ضربه زد
-اینجا..

 LOTTO 🎴Where stories live. Discover now