من مدام به تو دستور میدادم و وقتی میپرسیدم قادر به انجام اینکار هستی
تنها یک جمله ی تکراری را به زبان می آوردی
_اگر نتوانم این کار کوچک را هم انجام بدهم چطور نام خدمتکار خاندان پین را بر خود نهم؟
این جمله هر چند تکراری اما زمانی که با صدای بم و لحن مغرورت بیان میشد برای من تازگی و جذابیتش را حفظ میکرد
به این فکر کردم که اگر روحم را ببلعی شادمان به پوچی میپیوندم