بعد از چهار سال دوباره روبروی هم در جنگلی بودیم که هم را ملاقات کردیم
جایی که قراردادمان بسته شد
جایی که روحم را به تو فروختم ؛ به قولت عمل کرده بودی و حال نوبت من بود
به من نزدیک شدی
چشمانم را بستم
نفسهای گرمت را روی پوست سرد صورتم حس میکردم می دانستم قرار است روح من بخشی از تو شود
وقتی لب هایت روی لب هایم قرار گرفت به مرادم رسیدم
برای من این اولین بوسه ی من از سمت تو بود چیزی که مدتها منتظرش بودم
اما برای تو بلعیدن روح من بود
و من بخشی از تو شدم
پایان