Last Decision P10

2.8K 272 24
                                    

با افکار و سوالات جدیدی توی راهرو قدم میزدم و ذهنم به چند ثانیه ی قبل کشیده میشد

اون زخم ها عمیق بودن

صورتم از فکر کردن به دردش جمع شد

+چطور تحملشون کردی..

..........

جیمین در ماشین رو باز کرد و روی صندلی نشست

خودش و یونگی از خونه ی تهیونگ بیرون اومده بودن تا بتونند راحت تر با هم حرف بزنند

طبق عادتش دستی توی موهاش کشید و به صورت یونگی خیره شد :" جریان چیه؟ چطور ممکنه دوتامون یه کار رو کرده باشیم؟

یونگی دستشو رو زیر چونش گذاشت و آرنجش رو به پنجره ی ماشین تکیه داد :" ‌ شاید این وسط یکی داره دروغ میگه

با شک به جیمین نگاه کرد :" اینطور نیست؟

شروع کرد به خندیدن و مسخره کردن حرف یونگی :" شوخی میکنی؟..میشه چرت گفتن رو تموم کنی

..........

نزدیک سوآ شد :" چیزی ذهنت رو درگیر کرده؟!!

دیگه با این صدا آشنایی داشت.. هوسوک

لبخند کوچیکی زد

+فقط یه فکر ساده بود

هوسوک به ساعت نگاهی انداخت و دوباره حواسش رو به سوآ داد :" حوصلت سر نرفته ؟

به ماشین بیرون از عمارت اشاره کرد :" بریم یه دور بزنیم؟

گیج شده سرش رو به معنی چی؟ حرکت داد

شونه های سوآ رو گرفت و با اون لحن شادش ادامه داد :" میگم بیا بریم بیرون.. موندن تو این عمارت مرده و بی روح حوصله ی آدم رو سر میبره

بعد از درک حرف های هوسوک به طبقه ی دوم اشاره کرد

+ولی جونگ کوک...

نذاشت ادامه بده :" فکر نکنم ناراحت بشه اگه همسرش رو برای چند ساعت قرض بگیرم و اینو یادت نره سوآ.. رابطه ی شما فقط روی کاغذ رسمی شده

با شنیدن این حرف ها کمی تردید کرد ولی در آخر درخواست بیرون رفتن رو قبول کرد

..........

آشفته آهی کشید و نزدیک دوست و آشنای چندین سالش شد

-دوباره چی شده یونگی ؟

شروع کرد به دست زدن و تشویق کردن :" بازیگر ماهری هستی جونگ کوک.. فکر نمیکردم حتی برای ما هم نقش بازی کنی

غرور و رضایت از چهره ی جونگ کوک می‌بارید

-حرفتو کامل بزن

دو دستش رو درون جیب هاش فرو برد :" میدونی امروز چی فهمیدم؟

لحنش مخلوط از عصبانیت و تعجب بود :" میتونی فکرش رو بکنی جیمین دقیقا مثل من مسئول انجام یه کار بوده.

Last decisionWhere stories live. Discover now