2

323 70 3
                                    


فردای اون روز

داشتیم رقص تمرین میکردیم
کل روز منتظر بودم مارک به آهنگی که واسش نوشتم ریکشن بده ولی اون هیچ کاری نکرد و انگار نه انگار که چیزی دیده بود

بعد از ۴ ساعت همه حسابی خسته شده بودیم
نشستم گوشه ی استودیو
به مارک لبخند زدم
بهش چشمک زدم و بطریمو ازش گرفتم
داشتم آب میخوردم یهو پرید تو گلوم
چندتا سرفه کردم: فاک! چرا آخه؟
مارک کلاه جهیونو برداشت و گذاشت سرش و با لبخند به جهیون زل زده بود
گوشی جهیون کنار مارک بود
جهیون اخم کمرنگی داشت...گوشیش زنگ خورد...خم شد تا گوشیشو برداره
مارک فکر کرد جهیون خم شده تا پشو بکشه ولی وقتی دید جهیون گوشیشو از کنارش برداشت و رفت بیرون تا تلفنشو جواب بده لباش آویزون شد
یکی نبود بگه مارک! جهیون دوست دختر داره ولی این منم که سینگلم
لبمو کج کردم: گاد من نامرئیم؟
از جام بلند شدم با لبخند تو چشاش نگاه کردم
کلاهو از رو سرش برداشتم تا بتونم خوب تو چشاش نگاه کنم: مااارک گشنت نیست؟ پاشو بریم خوابگاه میخام مرغ درست کنم

میدونستم تنها چیزی که مارکو میتونه خوشحال کنه غذاست برای همین باهم دیگه رفتیم خوابگاهو مشغول غذا درست کردن شدم
..
مارک پشت میز نشسته بود
با خودم آهنگ میخوندمو میرقصیدم
صدامو صاف کردم: مارک دیشب لیریکامو دیدی؟ چطور بودن؟
همینجوری که دستش زیر چونش بود گفت: اره خیلی خوب بود
موهامو بهم ریختم زیر لب گفتم: خدایا من ازت هیچی نمیخام فقط به مارک عقل بده
...
مارک چشماشو مالید
همینجوری که غذا درست میکردم زیر چشمی حواسم بهش بود
با بی حوصلگی گفت: تیونگ...عاممم...دوست دختر جهیون خوشگله؟
یهو دستو پامو گم کردمو قاشق از دستم ول شد
صدامو صاف کردم: چطور؟
شونه هاشو انداخت بالا: نمیدونم همینجوری گفتم...
لبخند زدم و با خودم گفتم او ما گاد الان باید از فرصت استفاده کنم...
.........................................
اپ پارت بعد وقتی این پارت و پارت قبل به ۱۰ ووت برسن😀

l want my mitual love  ||taemark||Where stories live. Discover now