one shot

585 69 15
                                    


بدن خستش رو به گوشه تاریک اتاقش کشید...

بعضی وقتا میبینی "تنهایی" دست هاش رو به دور گردنت حلقه کرده و با بی رحمی فشار میده....از یه جایی به بعد آدما هم ناامیدت میکنن و میبینی هیچکسو نداری...

دیگه هیچکس نیست که بهت اهمیت بده
تو رو در آغوش بگیره
موهات رو نوازش کنه
و بهت بگه که دنیاش رو تویه کش اومدنه لب هات خلاصه کرده

این برای نامجون دردناک بود...

ذهنش درد میکرد!
قلبش بی حس بود
با چشم های بی حالتش طول اتاقک تاریکش رو طی میکرد
اون زیادی تنها بود!

غرور مردونش اجازه نمیداد بعض چندین سالشو از گلوش خارج کنه

هیچکس توانایی درک این مرد 30 ساله رو نداشت!

سیگاری گوشه لبش جا خوش کرد و دودش فضای خاکستری رنگ به اتاق بخشید

دوس داشت کل عمرش رو روی تخت بیچارش بخوابه و برای همیشه دنیارو فراموش کنه

همونطور که روی زمین نشسته بود چشم های خستش به روی هم افتاد و ...

با نوازش اروم دست های گرمی به روی موهای بهم ریختش پلک های دردناکش رو از هم فاصله داد

روبه روش پسر نوجوان زیبایی نشسته بود با لب های سرخ و موهای صورتی رنگی که پیشونیه بلندش رو پوشیده بود

چشم های درشتش میدرخشید و با مهربونی دستش رو داخل موهای نامجون میکشید

+هی تو...کی هستی؟چجوری اومدی تو خونه من؟

لحنش اصلا تند نبود! خودش هم نمیدونست چرا با غریبه ای که این موقع تویه خونه و اتاقش ظاهر شده بود و داشت نوازشش میکرد با آرامش حرف زده بود!

+من جینم! دوسته جدیدت،منم مثل تو تنهام شاید بتونیم همو از تنهایی در بیاریم...نه؟

با لحن کیوتی زمزمه کرد و صورت معصومش رو با لبخند مهربونی زیباتر کرد

نامجون نفهمید چیشد، اون از همه ضربه خورده بود...از همه!
و حالا میخواست به کسی که حتی نمیدونست از کجا پیداش شده اعتماد کنه

+قبوله

ناخوداگاه از دهنش خارج شدو خودشم شوکه شد!

جین با خوشحالی دستاش رو بهم کوبید

+عالیه،راستی...اسمت چیه؟چند سالته؟ من 17 سالمه! بهت میخوره خیلی بزرگتر از من باشی پیرمرد

خودش به حرف خودش خندید و نامجون رو محو خنده هاش کرد

+پاشو پاشو باید باهم غذا درست کنیم منکه خیلی گشنمه تو رو نمیدونم پسر

و دست پسره بهت زده رو کشیدو اونو با خودش به طرف آشپزخونه کشید

ساعت دو عصر بود و این نشون میداد که خیلی خوابیده بود

Vous avez atteint le dernier des chapitres publiés.

⏰ Dernière mise à jour : Sep 22, 2019 ⏰

Ajoutez cette histoire à votre Bibliothèque pour être informé des nouveaux chapitres !

One Shot "Just a Month"Où les histoires vivent. Découvrez maintenant