📃🕸
"خب مشکلت چیه" صبح روز بعد مارک از اون پرسید
"مشکلم چیه!؟" تیونگ گفت
"دیشب، تو گفتی ک یه اتفاقی برات پیش اومده"
"من نگفتم-"
"دیشب تو با 19 تا پیام پشت سرهم گوشیمو ترکوندی! وقتی هم ازت پرسیدم چی شده تو گفتی فقط میتونی از پشت تلفن بگی و نمیشه نوشتش" مارک گفت
"اوکی..خب. چیزی نبود-"
"و وقتی که تماس های منو جواب نمی دادی مجبور شدم به یوتا زنگ بزنم و بنظر می رسید از چیزی اعصابش خورده بعد فهمیدم ک تو داشتی تلاش میکردی با یکی معاشقه کنی...بهرحال انگار که تحریک شده بودی" مارک گفت
" خب آخه اون جذاب بود" تیونگگفت
" تیونگ، تو هیچ وقت سعی نمیکردی با غریبه ها رابطه داشته باشی و خدا میدونه که از استریت ها جوری دوری میکردی ک انگا یه بیماری مث طاعون دارن"
"خب من یکم داشتم ول میچرخیدم فقط"تیونگ گفت
"چرا؟ چی شده بود؟" مارک پرسید
تیونگ چشماشو توی حدقه چرخوند "خب بالاخره ..عاممم.. یه مشکل نبود.. شاید یچیزی.. یچیز ضروری.. یه موضوعه.."
"اه آها آها.. خودم فهمیدم.. خب بگو چی شده تیونگ.. گذشته از همه اینا؟" مارک پرسید و به چهره تیونگخیره شد "حتما تو به اندازی کافی نخوابیدی. شاید فقط تو هفته گذشته ده ساعت خوابیدی"
"محض اطلاع من به اندازه کافی میخوابم" تیونگ گفت
مَکس (گربهشون) پشت در اتاق میومیو کرد. تیونگ ازجاش پدید و گوشی از دستش افتاد. یوتا برای خرید رفته بود و تیونگ از این خوشش نمیومد ک تو اون موقعیت باید تو خونه تنها بمونه
"حتما همینطوره.. تو داری حاشیه میری تیونگ.. تو صورتت مث روح توی کارتون شده.. معلومه که چقدر خواب کافی داری" صدای مارک از پشت تلفن اومد
"اوف .. من حاشیه نمیرم چون اصلا نمیخوابم" تیونگ گفت و گوشیو که افتاده بود برداشت "باشه اصلا من دروغ میگم چون که من...م..عام.. من یه مشکلی دارم""اره"
"خب..؟"
"من باید برم به مکس غذا بدم مارک، الانه که صداش بلند بشه" تیونگ گفت
" خب اگه تو میخوای از زیرش در بری و نگی که چی شده منم زیاد پافشاری نمیکنم" مارک گفت
"دقیقا همینه. داداش کوچیک محترم !"
" نا تنی" مارک اصلاح کرد
(تلفظ محترم و ناتنی به انگلیسی شبیه همه و ته اشتباه گفت)"منظورم همین بود"
"نمیخوای حرف بزنی؟ یا اینکه من بیخود لوکاسو وسط بازی ول کردم و اومدم تا باهات حرف بزنم"
YOU ARE READING
𝐥𝐞𝐭𝐭𝐞𝐫 𝐲𝐨𝐮 𝐧𝐞𝐯𝐞𝐫 𝐬𝐞𝐧𝐭 📃🕸
Fanfiction📎حدود پونزده دقیقه فقط طول کشید تا تن متوجه بشه ک تیونگ عاشق یوتا شده! اما این در مورد تیونگ فرق داشت؛ اون این مسئله رو دیر متوجه شد...شاید خیلی دیر. نه سال طول کشید تا اینکه تیونگ متوجه شه که عاشق بهترین دوستش شده معلوم نیست چقدر دیگه زمان میبره ت...