SEVEN

14.1K 2.9K 752
                                    

- خب پس الان قراره چی کار کنیم ؟
جونگ کوک پرسید و به یونگی نگاه کرد . یونگی داشت بهش نگاه - تو جدی ای - رو میداد که برای پسر بیست و یک ساله خیلی آشنا بود !

ساعت تازه نه شب بود و یک عالمه از فن های ومین عصبی شده بودن و در مورد لایو میدونستن و دیوونه شده بودن . چندتاشون حتی کوک بودن . اونا در مورد افکار جونگکوک خوشحال نبودن .‌ گوشی جونگکوک هر لحظه زنگ می خورد و باعث شد که اون گوشی رو خاموش کنه تا اشتباه احمقانه اش رو فراموش کنه !

- ما ؟
یونگی با ابروهای بالا رفته از مکنه پرسید .

- تو قرار خودت اینو درست کنی ! شاید پنهان شدن ایده بهتریه ! چون که تو توش خیلی خوبی !
یونگی گفت .

جونگ کوک فقط سرش رو با لبخندی تکون داد !

- تو درست میگی من خیلی توش خوبم ! بهتره که نصیحتت عمل کنم و انجامش بدم .

هوسوک تمام توجهش روی بحث بود و بلند شد و سرش رو تکون داد .

- نه کوک ! تو باید با این تنفر رو به روشی ! اونم اینکه ممکنه حتی فنهای خودت برعلیه توشن !
هوسوک گفت .

- اگه اون کار رو بکنه من مطمئنم تهش یجوری گند میزنه !
یونگی گفت و باعث شد پسر جوون تر لباش رو جلو بده و یه -هی- کوچیک به هیونگش بگه .

- بیین من نقشه ی یونگی هیونگ رو ترجیح میدم ! بزاریم همه چی از یاد ها بره و جو یکم درست شه و بعد با یه ویدیو برگردم مثل اینکه هیچی اتفاق نیافتاده !
جونگکوک همونطور که با یه لبخند می ایستاد گفت . هوسوک بهش یه نگاه ناموافق داد ولی هیچی نگفت . اون میدونست جونککوک چقدر لجبازه و توی حس و حال سرکله زدن باهاش نبود !

- فقط بدون که ممکنه مردم رو بیشتر ناراحت کنه اگه با اون نقشه بری ! فقط دارم بهت میگمش !
هوسوک گفت .

- خوب ساعت نه عه ! من میرم بخوابم ! پس شب دو تاتون بخیر !
اون قبل از اینکه برای هر دوشون یه لبخند سانشاینی بزنه گفت و به سمت پله ها رفت .

توی پذیرایی الان فقط جونگکوک و یونگی بودن که ایستاده بود . یونگی اونجا داشت به هوسوک و چیزایی که گفته بود فکر میکرد درحالیکه جونگکوک مطمئن بود که قراره با نقشه خودش پیش بره .. که برای چند روز غیبش بزنه !

- شب بخیر هیونگ !
جونگکوک بعد چندلحظه سکوتی که اونجا بوجود اومده بود گفت !

- شب بخیر کوک !
یونگی قبل از اینکه خمیازه ی کوچیکی بکشه گفت . سر و کله زدن با جونگکوک شغل استرس اوری بود که اون حتی براش ثبت نامم نکرده بود وقتی میخواستن با هم زندگی کنن !

جونگکوک خیلی خوشحال به اتاقش رفت .. مثل هر شب عادی ای ! انگار نه انگار که به همه اعتراف کرده بود که از تهیونگ خوش نم.. نه .. ازش متنفره !یه بخشی از اون براش اصلا مهم نبود که‌بگه ! تنها چیزی که براش مهم بود این بود که چه ریکشنی اونا نشون میدن ! فن هاش ! اون به افکار و نظر های ومین ها کمتر اهمیت میداد !

Kim Taehyung Sucks || VKookWhere stories live. Discover now