TWENTY THREE

11.1K 2.2K 441
                                    

تهیونگ چشماش رو باز کرد و خمیازه ای کشید . چشماش پایین رفتن و جونگکوک رو دیدن که سرش رو گذاشته بود روی قفسه سینه ی تهیونگ و پای راستش رو گذاشته‌ بود دور کمرش درحالیکه خروپف های کوچیک از بین لب هاش بیرون میومدن . یه پوزیشنی که تهیونگ اصلا باهاش احساس ناراحتی نمیکرد و اتفاقا خیلیم راحت بود .

تهیونگ خنده ی آرومی کرد وقتی دید پسر کوچیکتر خودش رو نزدیکش کرد و آروم بغلش کرد و ناله ی کوچیکی کرد . تهیونگ خودش رو پیدا کرد که دستاش داره میره به سمت موههای سیاه نرم جونگکوک . انگشتاش توی موهاش بودن و اون خمیازه ای کشید . جونگکوک خیلی دوست داشتنی بود وقتی خوابیده و تهیونگ اصلا ناراحت نمیشد اگه مجبور میبود کل روز رو توی اون پوزیشن و توی رخت خواب باشه . یا اینکه پسر رو کل روز در حال خوابیدن تماشا بکنه .

- بیدار شینننن ‌!
تهیونگ صدای جیمین رو شنید که خودش رو پرت کرده بود توی اتاق خواب تهیونگ و جیغ میکشید ‌.

- جین هیونگ واسمون صبحونه درست کرده ! پس زود باشین
اون گفت قبل اینکه صدای رفتنش بیاد .

- کوکی بیدار شو !
تهیونگ آروم زمزمه کرد ولی هیچ اتفاقی نیافتاد .

- کوکی !
اون ایندفعه بلند تر گفت ولی چیزی از طرف پسر دریافت نکرد .

- کوکی ! فاکینگ بیدار شو !
ایندفعه خیلی بلند تر گفت و آروم پسر رو با شونه های تکون داد . این به نظر میرسید که کار بکنه . جونگکوک بدنش رو از روی تهیونگ برداشت و به سمت دیگه ی تخت برد و پتو رو به خودش نزدیک تر کرد .

- پنج دقیقه بیشتر لطفا !
جونگکوک آروم زمزمه کرد . تهیونگ از سر جای خودش بلند شد و به سمت اون طرف تخت رفت . اون خم شد و روی زمین نشست تا بتونه جونگکوک رو یکم بهتر ببینه با لبخند همیشگی مستطیلی گرمش !

- جین صبحونه درست کرده ! بیا بریم بخوریم !
اون گفت و دست جونگکوک رو گرفت تا اون رو بلند کنه . جونگکوک فقط ناله ای کرد و اصلا کمکی نکرد . فور گادز سیک اون خوابیده بود و میخواست خوابیدنش رو ادامه بده چون تخت تهیونگ خیلی جای راحتی برای خوابیدن بود .

- خدا ! بیدار کردنت غیرممکنه !
تهیونگ گفت درحالیکه دستش رو ول میکرد . ‌با اینکار اون تسایم شد که جونگکوک رو از تخت بکشه بیرون و بیدارش کنه .

- من برمیگردم .
تهیونگ گفت قبل اینگه جونگکوک خوابیده رو در کمال صلح تنها بزاره . صدای خنده ی سوکجین چیزی بود که به محض اینکه از اتاق اومد بیرون شنید . که به همراه خنده های کوچیکی از جیمین بود که به صورت اتوماتیک وار باعث لبخند تهیونگ شد .

- نگاه کنین کی بالاخره بیدار شده .
سوکجین گفت قبل اینکه یه جرعه از اب پرتقالش رو بخوره .

- حدس میزنم چون ماشین جونگکوک هنوز بیرونه شبم همراهت بوده ‌؟
نامجون پرسید درحالیکه دستش رو با یه نیشخند روی لبش میذاشت و ابروش رو برای تهیونگ تکون داد . جیمین از اون طرف چشماش رو چرخوند و چاقو رو توی پنکیکش کمی محکم فرو کرد .

Kim Taehyung Sucks || VKookWhere stories live. Discover now