~3~

3.9K 691 524
                                    

با ونسای مشکی و تیشرت سفید و جین مشکی و سویشرت قرمز و لاکای مشکی ابی وارد دبیرستان می شم

امروز موهامو بالا و گوجه بستم
کنار لاکرم وایمیستم و وسایلمو می ذارم و کتابامو بر می دارم

همونطور که تو راهروها اهسته راه می رم زین میاد کنار و دستشو دور کمرم می ندازه

"اشکال نداره اگر امروز موقع ناهار ببینمت؟"

باشَک نگاهش می کنم"آآآ, نه؟"

"باش پس جایی ک دیروز نشستیم می شینم و منتظرت می شم!"
بدون هیچ حرف دیگه ای می ره,

عجیب بود رفتارش!

----------------------
----------------------

کلاسم ک تموم می شه به سمت لاکرم می رم و سویشرتو در میارم و تو لاکر می زارم

وقتی درحال بستن درشم یاد قرارم با زین می یوفتم
پس به سمت سالن غذا خوری راه می افتم,

یه شیر کاکائو برا خودم می گیرم و به سمت میزی ک دیروز هم نشسته بودم قدم برمی دارم

خیلی جالبه ک می بینم دقیقا همون جمعی ک دیروز نشسته بودن نشستن و فقط لباسا عوض شده

و لوییس هم داره سیگار می کشه!
دوباره سر جام می شینم و به همه سلام می کنم
همه بحز لوییس و توماس جوابمو می دن

جمع توی سکوت بدیه
و به من نگاه می کنن
منم بی خیال در حال باز کردن شیرکاکائومم

همونطور ک پاهامو روی هم می ندازیم نِی شیرکاکائومم کنار لبم می زارم و به پشتی صندلیم تکیه می دم

"اهه اهم,تومو؟"
لوییس ک مثل همیشه چشمش جفت حرکات من بود به زین نگاه می کنه

"سیگار!" زین می گه و سرشو به چپ و راست تکون می ده

لوییس چشماشو می چرخونه"فاک ایت!"
یه کام عمیق می گیره و سیگار رو زیر پاش خاموش می کنه
هنوز نرسیدم شروع کرده به رو اعصاب رفتن

زین اهسته اهسته شروع می کنه و منم همونطور ک شیر کاکائوم رو می خورم بهش گوش می دم

"خب, راستش ما, هممون یه موضوعی رو می دونیم, و قراره ک-"

"من روت کراش دارم!'
لوییس یه دفعه می گه و باعث پریدن شیر کاکائو توی گلوی من  می شه

بعد از سه چهارتا سرفه اب گلوم رو قورت می دم و به لوییس نگاه می کنم

"می خوام ک دوست پسرم باشی!"
باصورت پوکری می گه و دقیقا داره توی چشمام نگاه می کنه

"گااااااااد!" زین می گه و می زنه تو پیشونیش

چند دقیقه ک می گذره یه ابرومو بالا می ندازم و با ناباوری می خندم
بهش نگاه می کنم"توی غیر ممکن ترین رویاهات تاملینسون!"

پوزخندی می زنه و بعدش اخمی می کنه
"من ک به هرحال به دستت میارم دختر کوچولو,پس بهتره قبولش کنی! چون من به اندازه ی فاک هم اهمیت نمی دم ک تو چی میخوایی من چیزی رو ک بخوام به دست میارم!"

شیر کاکائو رو کنار می ذارم و روی میز به سمتش خم می شم

"تو نمی تونی یکم با ادب تر باشی تاملینسون مگه نه؟"

اونم به سمتم خم می شه و الان فاصله ی صورتامون به اندازه ی چهار تا انگشته به طوری ک دوتاییموم با چشمای تحدید امیز و لحن دارک با هم حرف می زنیم

"نه دختر کوچولو,من همیشه این اخلاق شِتی رو داشتم! و بدون که باهمین اخلاق تو رو به دست میارم!"

همونطور که بهش نگاه می کنم بلند می شم و دوتا دستامو روی میز می زارم
اونم همین کار رو تکرار می کنه به اضافه ی یه نیشخند و چشمایی ک روی لبام قفل شدن

"چطوره شرط ببندیم؟"
به چشمام نگاه می کنه"تا چی باشه!"

می خندم و صاف سرجام دست به سینه می ایستم
"دهنتو بسته نگه دار و بعد تو چیزی رو ک می خوایی می گیری, من!"

"یعنی باید دقیقا چیکار کنه؟" جیمی با حالت کنجکاوی می پرسه

"یعنی اگر بتونه یک روز فحش نده, هیچ گونه فحشی,اونوقت من دوست پسرش می شم!" همونطور ک به لوییس نگاه می کنم برای جیمی توضیح می دم

جیمی بلند می خنده و سرشو به چپ و راست تکون می ده

لوییس سرجاش می شینه و همونطور ک توی موهاش دست می کشه با خنده می گه"تو داری با من شرط می بندی,لویی فاکینگ تاملینسون!,و می دونی ک اگر بزنی زیرش..."
با جدیت نگاهم می کنه

با قیافه ی حق به جانبی همونطور ک می شینم می گم
"اوه نه! نگرانش نباش,من هیچوقت زیر قولم نمی زنم, بچه ها هم شاهدَمَن!"

بهشون نگاه می کنم ک باهمون فکای افتاده حرفمو تایید می کنن

لوییس دست به سینه به پشت صندلیش تکیه می ده"من تا مجبور نباشم فوش نمی دم, خیلی راحته! از کی شروع کنیم؟"

چون می دونم داره نگاهم می کنه لبامو غنچه می کنم و به بالا نگه می کنم

"اووووووم, امروز ک تموم شد! از فردا"

همونطور ک شیر کاکائوم رو برمی دارم و بلند می شم ازم می پرسه
"پس الان ازادم؟" باخنده می گه

"یپ!" پ رو باحالت پاپ مانندی می گم

می چرخم ک برم...
"تا فردا خوشگل خانوم!"
نگاهش می کنم
"فعلا لویی!"

می چرخم و از پشت سر صدای خنده های از ته دلشو می شنوم و بعدش ک می گه

"خب,من الان باید یکم خودمو خالی کنم,زین! تو یه کوتوله ی بدبختِ مزخرفی! ; جیمی! من هیچوقت ازت خوشم نیومده تو یه شت به تمام معنایی! ; توماس توهم ک همیشه لالی-"

و من ک دیگ از سالن غذا خوری خارج شدم و لبامو بهم فشار می دادم تا نخندم, الان توی راهرو به سمت لاکرم می رم و با صدای بلند می خندم

چطوری قراره دونفر ک باهم سر جنگ دارن باهم بسازن؟

---------------------------

هِلووووو👋

خاب نظرتون؟
مرسی ک می خونید و ووت می دید برام ارزشمنده واقعا🐰🐾

یه عالمه لاو از طرفم براتون💛💛💛

_A💙

~BeT~Where stories live. Discover now