کااااااور 😵😵😵😵😵💜
____
مگ_اکي آماده اید؟ه_آر یو فاکینگ کيدينگ می ؟ ما بیشتر از ...فاک !من حتی نمی دونم ساعت چنده؟
مگنس چشماشو چرخوند و به مت که انگار محو حرف های قبلیش شده بود نگاه کرد و بعدش یاد قولی افتاد که به الک داده بود .
*فلش بک *
[سوم شخص]
_مگنس؟بيداري؟مگنس بدن ظریف و لخت الک و بیشتر بغل کرد و فشرد.
_هوم لاولی بوی؟
_فهمیدم برای کادوی تولدم چی می خوام.
_واقعا؟ و اون چيه؟
مگنس همون طور که روی لاو بایت هایی که خودش رو گردن الک گذاشته بود رو نوازش میکرد پرسید .
_دلم می خواد تو همه دنیا ها عشق ما وجود داشته باشه!میخوام همه الک و مگنس ها پیش هم باشن تو همه جهان ها
_بیبی ...میدونی این کار حتی برای من هم سخته
_مگنس من تا حالا از تو چیزی نخواستم و تو هم گفتی هر چی خواستم برای تولدم بهم میدی
_و تو دقیقا چی می خوای؟
_عشق ما در هر جهانی وجود داشته باشه
_خب چجوری این کارو بکنیم؟_من ...نمی دونم ولی به موقع بهش فکر میکنیم می خوام ثابت کنم که هر کاری برای عشق حقیقی ما ممکنه
مگنس حلقه نقره ای که در دست چپ الک بود رو لمس کرد و لبخند زد.
_هر چی تو بخوای لاو ...خودتو آماده کن چون قراره کلی ورژن از عشق حقيقيمون ببینی .الک برگشت سمت مگنس ،اومد بالا و روی لب های مگنس رو بوسید و بعد توی قوس گردن مگنس فرو رفت .
_مگنس،من چیکار کردم که تو رو دارم؟
_من چیکار کردم الک؟
_دوست دارم ❤
_من عاشقتم لاو❤[پایان فلش بک]
مگنس نباید چیزی درباره قولش میگفت .
هری سرسخت بود اما مت ؟_شبی که من الک رو دیدم تو
افتتاحیه کلوب جدیدم بود ، اون حدودا پنجاهمین کلوبی بود که باز کرده بودم .
زندگیم برام خسته کننده شده بود و همه چيم تو چند کلمه خلاصه شده بود : پول_پارتی _سکس..._هری چشم هاشو چرخوند .
ه_یه چیزی بگو که ما ندونيممگنس سعی کرد آرامش خودشو حفظ کنه و چیزی به هری نگه .
_...خب خلاصش میکنم ..اون شبم مثل شب های دیگه کلی دختر و پسر خودشونو به من ميمالوندن و جلو من ميرقصيدن تا من یکم بهشون توجه کنم اما من نمی خواستم تا دیدمش اون فوق العاده بود .
داشت با جيس و ايزي میرقصید و بهتون بگم برعکس چرندیات که شما ميدونيد بهترین رقص مال اون بود همه محو اون بودن همون جور که من بودم ...
YOU ARE READING
Game With Us
Actionمتيو که شرایط رو دید مثل کسی که از خواب بیدار شده باشه تند تند شروع کرد به حرف زدن . _آخه ..آخه شما دو تا افسانه اید ..و ...ما یعنی من خیلی مفتخرم که دو تا افسانه رو می بینم ...و داستان شما خيلي تحس..تحسین بر انگیزه . مت همه اینارو پشت سر هم و با ذو...