"یه سری تغییرات باید انجام بدیم کارا ."
جِیْن توضیح داد .اصلا دوست نداشتم این کلمات رو بشنوم . از تغییر متنفرم . تغییر مثل یه اتاق شلوغ ، هرج و مرج داره و غیر ضروریه .
جین وکیلمه ، اون باید بدونه که اینجور چیزا رو نباید به من بگه ." تو باید زودتر یه کتاب بیرون بدی ! "
" دارم روش کار میکنم ." با عصبانیت جوابشو دادم . دارم روش کار می کنم یعنی یه سری ایده رندوم داشتم که ترکیبشون میشد آش شله قلم کار .
" خوبه ها ، ولی بدون که کفگیرت داره به ته دیگ میخوره ."
" منظورت چیه ؟! " تا جایی که من میدونستم ، هنوز اونقدری داشتم که راحت زندگی کنم .
" میدونی که نویسنده ها چقد سخت پول درمیارن دیگه ؟ مخصوصا اگه فامیلیت رولینگ یا پترسون نباشه . تو تو منهتن زندگی میکنی ، بخدا ارزون نیست ! " میتونستم از اون ور خط صدای خرچ خرچ کاغذو بشنوم .
" خب پیشنهادت چیه ؟ " میدونستم هر چی بگه خوشم نمیاد ولی نمیشد این موضوعو پشت گوش بندازی .
" خب ... میتونی بری یه جای دیگه . "
" نه ! اینو اصلا دست بش نزن ! " من همه زندگیم اینجاست و اینجارو خیلی دوست دارم ، هم به اندازه کافی ساکت هست که برای کار از خونه بیرون نرم ، هم هر چی دوست دارم دورمه ." من واقعا اپارتمانمو دوست داشتم ، دو خوابه با پنجره های بزرگ تو هر سه ضلع پذیرایی ، که یه ویوی عالی از چراغ های شهر نشون میداد و شبا از یه خورده دور تر می تونستی چراغ های تایم سکوئر رو تشخیص بدی . یه اشپزخونه ی بزرگ با یه اوپن بزرگ ، که بین پذیرایی و اشپزخونه فاصله انداخته بود . این خونه به طرز معجزه آسایی هرچی میخواستم داشت و همه چیز طبق سلیقم بود .حتی فکر رفتن از اینجا هم میتونست بهم افسردگی مزمن بده .
" یا میتونی ... یه همخونه پیدا کنی ." جین پیشنهاد داد .
" همخونه ؟" خل شده ؟! " جین چند وقته ما همو میشناسیم ؟ "
" میدونم خوشت نمیاد با یکی زندگی کنی ، ولی این از همه لحاظ خوبه . "
" چطور ؟ " این یه کابوس غیر قابل تصور بود برام . من نمیتونم با یکی دیگه زندگی کنم ، پیش بقیه بودن منو اذیت میکرد .
" هزینه خونه نصف میشه ، و خب یه دوست جدید پیدا میکنیو یه چیز جدید یاد میگیری ؟ "
" مثلا اینکه چقد از مردم بدم میاد ؟ "
" کارا تورو پیغمبر انقد منفی نباش ! "
" یه چیزی میگیا ! سخته تصور نکنم همخونم یه قاتل سریالیه یا یه ادم نامرتبو کثیف . "
" نگران اینجور چیزا نباش ، همخونتو خودت انتخاب کنو ببین که چقد همه چی خوب پیش میره ! "
YOU ARE READING
Roommates
Romanceکارا لی ، سرد ، دارای وسواس و جامعه گریز . بیشتر وقتش رو توی اپارتمان لوکسش دور از هر گونه فعالیت اجتماعی میگذرونه . بعد از پابلیش کردن دو کتاب موفق ، دچار رایتر بلاک شد ( همون دوره ای که نویسنده ها چیزی به ذهنشون نمی رسه بنویسن ) از طرفی خرج و مخار...