Writer:saghar.kai_otic
با صدای زنگ تفریح به خودش اومد و وسایلش رو توی کیفش چپوند و روانه طبقه اول به سمت کمدش شد تا ناهارشو از توش برداره .همینطور ک باغرور قدم هاشو سمت راه پله برمی داشت و اخم تلخی باعث ایجاد چروک بین دو ابروی کشیده اش می شد به فکر این بود که الآن چند تا نامه عاشقانه مضخرف توی اون کمد درب و داغون هست؟
واقعا چرا دخترا انقد دنبالش بودنو براش نامه های عاشقانه مینوشتن مگه اون چی داشت به جز اخم روی صورت و غرورش؟
با خودش گفت اگه جای اون دخترا بودم قطعاً از بی تفاوتی های کسی که ازش خوشم میومد ناراحت و بیخیالش میشدم
خلاصه بعد از طی کردن دو طبقه به کمدش رسید.در کمدش رو باز کرد و کلی نامه که روی کاغذ های رنگارنگ نوشته شده بودن و بعضی هاشون توی پاکت های تزئین شده بودن از کمدش بیروت ریخت.خواست هم هم بشه تا اون نامه های لعنتی رو از روی زمین جمع کنه و توی سطل آشغال بریزه که صدایی از پشت سرش شنید
+چرا؟
برگشت تا شخصی رو که این سوال رو پرسید ازش رو ببینه.بادیدن شخص پشت سرش متعجب شد و سعی کرد تعجب و کنجکاویی که تو صورتش بود رو پنهان کنه.همون فرد همیشگی که بایسکشوال بود.
شخص ادامه داد:چرا دخترا بهت علاقه دارن و هرچقدر هم که بهشون بی توجهی میکنی بیشتر عاشقت میشن اوه سهون؟
این سوال رو درحالی که با پوزخندی تمسخر آمیز به سهون زل زده بود پرسید.
سهون بدون توجه به سوال شخص ازش پرسید:
-مگه تو اخراج نشده بودی؟
+خب...میدونی که...پدر من اونقدرها هم بی پول نیست که بزاره پسرش از مدرسه دوست قدیمیه پول پرستش اخراج بشه.
پدرت خیلی پول دوست داره؟
-اینجا جای تو نیست ،برو!
+پس تو هم اینجا جایی نداری
-خودتم میدونی اگه من از این مدرسه برم ،این مدرسه تعطیل میشه.
+اوه !جداً؟واگه من نباشم چی میشه؟
کی با تو دعوا کنه و بعد اخراج شه و بعدشم پدرش کلی پول واسه برگشتش به مدرسه پرداخت کنه؟
کی توی مدرسه خیریه راه بندازه تا دانش آموزای اینجا از درب و داغونیه مدرسه گله نکنن و از اینجا نرن؟
سهون به زخم گوشه لب رغیبش ک اسمش پارک چانیول بود اشاره کرد و گفت:
- تنها هشداری که میتونم بهت بدم اینه که هرچه زودتر گورتو گم کنی تا مثل دفعات قبل از اون زخمایی که گوشه لبت جا مونده برات ایجاد نکنم.
بدون اینکه نامه هارو از روی زمین جمع کنه در کمدش رو محکم بست و به سمت سالن غذاخوری مدرسه راه افتاد.
چند متری از کمدش فاصله نگرفته بود که یادش اومد که باید ظرف نهارش رو از توی کمدش برداره.
پلک ها و دندوناشو روی هم فشار داد و دستش رو به نشانه حرص لای موهاش برد و انداخت پایین.
برگشت به سمت چانیول و گفت این نامه هارو جمع کن!خوشم نمیاد اطرافم نامرتب باشه و نهارش رو از تو کمدش برداشتم به سمت سالن غذا خوری برگشت وچانیول با بی تفاوتی به راهش ادامه داد.
سهون توی راه روی سالن دخترا و می دید که با عشوه راه میرن و میخوان جلب توجه کنند.
ولی سهون فقط یک نگاه متعجب و پوزخند تمسخر آمیز بهشون مینداخت و با خودش میگفت:
-اوه....اینارو باش فک میکنم جذابیت ازشون میباره.
YOU ARE READING
my new classmates was gay
Romanceسهون یه پسر دوستداشتی و مغروره که با ورود بکهیون پر رو به زندگیش کاملا عوض میشه و تسلیم بکهیون میشه اما بکهیون...