🌖 Moon Mad

894 184 55
                                    

- هنوزم میگم، مجبور نیستی انجامش بدی. تو برای این کار ساخته نشدی.

درحالیکه خشاب اسلحه اش رو چک میکرد، با نگاهی که نمیتونست هیچ حسی رو منتقل کنه چرخید و به پسر نشسته در پشت فرمون خیره شد.

اون پسر با اینکه سن زیادی نداشت همیشه جوری حرف میزد انگار چندین سال ازش بزرگتره.

البته، هیچوقت نمی شد از روی ظاهر آدم ها اون ها رو قضاوت کرد. ولی با این حال، هر کس دیگه ای هم اون رو می دید بدون شک همین فکر رو می کرد.

زخم کهنه ی روی ابروش، اسکلت تتو شده ی روی شاهرگ گردنش، و خطوطی که بخاطر اخم کردن زیاد روی پیشونیش به جا مونده بودن، اون رو حداقل هشت سال پیرتر از چیزی نشون میداد که واقعا بود. به علاوه، لباس های تماما تیره تنش، با شور و شوقی که باید توی بهترین سال های جوونیش می داشت در تضاد بودن.

- من تصمیمم رو گرفتم و هیچی هم نمیتونه تغییرش بده.
قبل خارج شدنش از ماشین، کیونگسو کپسول سیانور توی کف دستش رو به سمتش گرفت.
بعد چند ثانیه مکث دستگیره ی در رو رها کرد و پرسید :
- این چیه؟

پوزخند پر ترحمی روی لبهای درشت کیونگسو نشست.
- اگه یه وقت گیر افتادی خودتو خلاص کن. تو که نمیخوای رئیس بخاطر تو لو بره؟ فکر کنم عشق ارزش این همه فداکاری رو داشته باشه... مگه نه بیون؟

با حرص کپسول رو از دستش گرفت و از لای دندونهای چفت شده اش گفت :
- قرار نیست کار اشتباهی انجام بدم! من میرم و کاریو که باید، میکنم. بعدش هم برمیگردم و...

- نطق کردن بسه پاپی. تا دو دقیقه ی دیگه دوربین ها از کار میفتن و تو باید اونجا باشی.
بکهیون کپسول رو توی دهنش جاسازی کرد، ماسک سفیدش رو بالا کشید و با خشم از ماشین پیاده شد.

به خودش قول داد اگه تونست از این ماموریت سربلند بیرون بیاد دومین کسی که به قتل میرسونه دو کیونگسو باشه.

از پله های ساختمونی که انتهاش توی آسمون مه آلود و خفه شهر گم شده بود و میخواست تا چند دقیقه ی دیگه بزرگترین جرم زندگیش رو توش مرتکب بشه، بالا رفت.

درست قبل از وارد شدن به داخل ساختمون و با فاصله ای که درهای اتوماتیک اون باز نشن، ایستاد و به ساعت مچیش نگاه کرد.
چهل ثانیه تا قطع شدن دوربین ها مونده بود، نمیتونست زودتر از زمان موعود داخل بشه.

پلکهاشو بست و به پاداشی که با انجام این کار به دست میاورد فکر کرد؛ واقعا ارزشش رو داشت.
یه نفس عمیق کشید و چند ثانیه بعد صدایی از توی اسپیکر داخل گوشش گفت :
- قطع شدن. برو داخل.

Moon Mad | OneShot | EXOWhere stories live. Discover now