PART 3

1.8K 158 53
                                    

لیسا:
زبونم بند اومده بود. اون چطوری من رو پیدا کرده بود؟ نمیتونستم رو پام وایسم. چرا من انقدر بد بدبختم؟
تو عالمه فکر بودم که دستمو رو گرفت و منو از کلاس بیرون برد بلاخره وایستاد و بغلم کرد
با خودم گفتم یه روزی این آغوش امن ترین جای دنیا بود واسم ولی حالا خیلی خطرناکه
با عصبانیت هلش دادم: به من دست نزن عوضی، همین حالا هم گمشو از این مدرسه بیرون
نیشخند زد و گفت: فکر کردی میرم؟ معلومه که نه من تا تو رو دوباره عاشق خودم نکنم از اینجا نمیرم. حتی اگه حاضر باشم کار هایی بکنم که تا حالا هیچ کس نکرده.
ازش ترسیدم چون میدونستم که اون هرکاری رو ش شروع کنه تا تهش میره
-جکسون با چه زبونی بهت بگم من ازت متنفرم
جکسون: یه بار بهم گفتی منم بهت گفتم پیدات میکنم و دوباره عاشقم میکنمت
-چرا اینطوری میکنی؟؟
جکسون: چون عاشقتم
-ولی من عاشقت نیستم
جکسون: لیسا، من بهت عشقم رو ثابت میکنم چه بخوای چه نخوای.
میخواستم یه چیزی بگم که گفت
جکسون: حالا بیا بریم کلاس بیب الان کلاس شروع میشه.
از این کلمه (بیب) اونم از زبون جکسون متنفر بودم ولی چیزی نگفتم.
اون رفت تو کلاس منم داشتم میرفتم تو که یه نفر جلوم رو گرفت. سرم و بلند کردم و بهش نگاه کردم. قیافه اش آشنا بود. یکم فکر کردم یادم بیاد کیه... آهان این یکی از همون پسراس که جنی و رزی ازشون بدشون میومد.
گفتم:امرتون؟
نیشخند زد و گفت: ببین کوچولو من تو این مدرسه خیلی مشهورم و تقریبا همه دخترا آرزوشونه که با من  باشن  نبینم توام دلت بخواد که کلاهمون تو هم میره.
واه واه پسره ی بیشعور و مغرور چی چی زبون درازی میکنه واسه من!
-جناب گوش بده اولا دیگه به من نگو کوچولو دوما هر کی هستی واسه خودت هستی سوما واسه چی بخوام با پسری به بیشعوریه تو دوست باشم؟
معلوم بود عصبی شده با خودم گفتم: لیسا دست مریزاد خوب پسره رو ضایع کردی.
پسر: هه تو الان چی گفتی؟
-همونایی که شنیدی حالا بکش کنار تا مشت بارونت نکردم
در گوشم گفت: ببین خانوم باشعور کارم باهات تموم نشده و رفت
چه پسره پرویی من موندم دخترا واسه چی عاشق این شدن!

رفتم و نشستم کنار جنی رو به بچه ها کردم و گفتم: اونی ها
همشون برگشتن و بهم نگاه کردن
جنی:جونم لیسا
جیسو:بله لیسا جون
رزی:چیشده لیسا جونی؟
- بچه ها یه چیزی بهتون میگم ولی لطفا جیغ نکنید
همشون به نشونه مثبت سرشون رو تکون دادند
نفس عمیقی کشیدم و گفتم: جکسون اینجاست تو این کلاس پیدام کرد.
هماهنگ جیغ زدن: چی؟؟؟؟؟؟؟
کل کلاس برگشتن سمتمون هل شدم و گفتم: ببخشید.
برگشتم سمت دخترا که داشتن با دهند باز به من نگاه میکردن
-خوبه گفتم جیغ نزنید
جنی:آخه لیسا این چیزی که تو گفتی رو نمیشه جیغ نزد
رزی:کوش این پسره ی بیشعوره کثافت؟
جیسو: رزی!
رزی:اونی خب میخوام بدونم چه خریه؟
جنی با این حرف رزی زد زیر خنده و در این خنده گفت: خر رو خوب اومدی.
رزی: نه جدی کوش؟
با چشمام به جکسون اشاره کردم که داشت با پسره نیمکت جلوش حرف میزد. وایسا ببینم اون پسره که همون پسر بیشعوره بود!
جنی: نگاه چی چی هم با کوک گرم گرفته.
کوک؟ کوک اسمه اون پسره است؟
- بچه ها میشه اون چند تا پسر که میگفتین خیلی مشهورن رو بهم معرفی کنین؟
جنی: چی شد که از جکسون یهو رسیدی به اونا؟
-همینطوری
رزی: بزار بهت معرفی کنم اون پسره که جکسون داره باهاش حرف میزنه اسمش جونگ کوکه که دوستاش بهش میگن کوک. اون پسره بغل دست جونگ کوک که به قول مدرسه خیلی کیوته اسمش جیمینه.  نیمکت جلوایش که دو تا پسر نشستن. اونی که داره کتاب می خونه جینه که قبلا باهاش آشنا شدی بغل دستیش هم که اسمش تهیونگ باحال ترین دانش آموز مدرسه. اون جونگ کوک که اونجا نشسته خیلی مغروره و تقریبا از خرد شدن آدما لذت میبره( گایز ببخشید دارم راجع به کوکی این ها رو میگم من خودم کوکی لاورم پس لطفا ناراحت نشین)
سری تکون دادم. و گفتم: مرسی پس اسمش جونگ کوک بود.
به خودم اومدم و با خودم گفتم من چرا الان دارم به جونگ کوک فکر میکنم؟ باید به بدبختی خودم فکر کنم.

جونگ کوک:
از دست اون دختره که چتری داشت خیلی حرصی شده بودم تا حالا کسی با من اینجوری حرف نزده بود تو عالمه خودم بودم که یه نفر از صدام زد: ببخشید آقا. برگشتم عقبم یه پسر بود که انگار تازه وارد بود بهش گفتم: بفرمایید
پسر: من جکسون هستم. اگه اشکال نداره پشتتون بشینم. پسر خوبی بود.
-باشه ایرادی نداره. راستی من جونگ کوکم ولی تو میتونی بهم بگی کوک.
لبخندی زد و گفت:باشه، ممنون
جیمین برگشت رو به جکسون: به به همسایه جدید داریم.
جکسون: من جکسونم از دیدنت خوشحالم
جیمین: منم جیمینم معروف به چیم چیم. بغل دستیت فردی به نامه بم بم هست که امروز غایبه تنهایی.
جیمین داشت خیلی حرف میزد سرم رفت. برگشتم.
و به فکر فرو رفتم اون دختره یعنی کیه؟
به نشونه جین زدم که مثل همیشه سرش تو کتابش بود برگشت و بهم نگاه کرد. جین همیشه تو مشکلات بهم کمک میکرد.
-هیونگ، یه سوال
جین:بپرس کوکی
-اون دختره کیه؟
به لیسا اشاره کردم
جین:همون که تازه اومده و دوست جیسوعه؟
دوست جیسو؟ یا خدا نکنه هیونگمون عاشق شده باشه؟
-هیونگ نکنه عاشق جیسو شدی؟
جین:بله؟من؟
-بله. آخه میگی دوست جیسو یعنی جیسو برات از بقیه شون ارزش مند تره. رفت تو فکر
جین: نمیدونم کوک
یا خدا پس درسته
-واقعا عاشقش شدی؟
جین: هنوز مطمئن نیستم
-یعنی چی هنوز مطمئن نیستم؟
جین: برا کسی که تا الان عشق رو تجربه نکرده منطقه.
حق با اون بود. از سوال پرسیدن منصرف شدم تصمیم گرفتم از تهیونگ بپرسم. جین رو که در افکارش غرق بود رو ول کردم و تهیونگ رو صدا زدم.
-هی تهیونگ
تهیونگ: از تهیونگ به کوک چه زری میزنی؟
-از کوک به تهیونگ ادب داشته باش.
تهیونگ:از ته به کوک باشه، حالا چی میخوای؟
- اون دختر تازه وارده اسمش چیه؟
تهیونگ: لیسا رو میگی؟
- اون که چتری داره
تهیونگ:خب اسمش لیساست دیگه
- تو از کجا میشناسی؟؟
تهیونگ: باهوش وقتی استاد داره حاضر غیاب میکرد فهمیدم اسمش لیساست.
-آهان باشه، مرسی داداش ته. تمام
تهیونگ: خواهش داداش کوک. تمام.
پس اسمش لیسا بود. لیسا چه اسم قشنگی. خودشم قشنگه. وایسا ببینم من دارم ازش تعریف میکنم هه عجب!!
داشتم با خودم کلنجار میرفتم که زنگ خو رذد و استاد اومد تو کلاس. اصلا حواسم به درس نبود فقط به لیسا فکر میکردم خودمم نمیدونم چرا.

_____________________________

های گایز👋❤
خیلی به خاطر حمایت هاتون ممنونم امیدوارم این پارت رو دوست داشته باشین😍😽
و در ضمن میدونم کمه معذرت میخوام با سر درد نوشتم ولی امشب جبران میکنم
بای لاولی ها❤❤❤

 
  

Forced love💟Where stories live. Discover now