هم سرنوشت :")

49 8 3
                                    

میدونم داری دوران سختیو میگذرونی
ناراحت نباش، همش تموم میشه ...

میخاستن بگم اون فیلمی رو که در مورد بابات گفتی رو دیدم ^^ بغض تو صدات میگفت که چقد دوسش داری. اون لبخند غمگینی که آخرش زدی همه چیزو بهم فهموند:")

میدونم خیلی سخته از دست دادن عزیزی به اون عزیزی، میدونم.
ناراحت نباش به جاش پسرش به خواستش رسید نه؟ :)

یه چیز خیلی مهم از حرفات فهمیدم:"")

با این که بابات میخاسته به آرزوش برسه و هنرمند شه و کلی هم تلاش کرده بوده ، ولی نتونست!
منم با این که میخاستم به آرزوم برسم و هنرمند شم و کلی هم تلاش کردم، ولی نتونستم !

بابات عاشق هنر بوده ولی خانوادش نزاشتن به آرزوش برسه.
منم عاشق هنرم ولی خانوادم نزاشتن به آرزوم برسم.

بابات به خاطر تک پسرش موند تو اون شهر کوچیک تا بتونه پول دربیاره و پسرش به آرزوهاش برسه.
اگه قراره بزرگ شدم همین کارو واسه بچه هام بکنم ، چرا الان به خاطر به آرزو نرسیدنم ناراحت شم؟

بابات بهت کمک کرد تا بشی اون کسی که میخای تا به آرزوت برسی چون ...
بابات خوب میدونست: 《نرسیدن به آرزو چه حسی داره》

منم خوب میدونم چه حس گس و مزخرفیه -_- پس اگه قراره به خاطرش بچه هام خوشبخت شن و به آرزوهاشون برسن پس چرا باید ناراحت باشم؟

چرا ناراحت باشم وقتی قراره آدم خوبی باشم؟(دیدی این جا دیگه آدم بده ی قصه نیستم :))

تو ناراحت نباش از این که بابات ترکت کرده مطمئن باش اگه دست خودش بود هیچ وقت پسر لوسشو ول نمیکرد بره 🙂🙃

بیا جفتمون خوشحال باشیم فرشته ی بی بال من 🥀

نامه هایی که هرگز به دستش نمیرسن :")Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon