"part 23"

2.4K 453 553
                                    

محتاطانه از بین گل و بوته های افراطی ای که کل حیاط رو شامل میشدن،گذشت...
بند کفش های بازش روی خاک و گل های باغچه کشیده میشد و کثیف تر چیزی که بود،میشد.

با پنجه ی پاهاش به جلو حرکت میکرد و سعی میکرد با کمک نور کم حیاط،گل و ساقه هارو شخیص بده.
اگه کمترین اسیبی به گل های عجیب و غریب باغچه میزد،جوانا زندش نمیذاشت.

هوا سرد بود و باد سردی که می وزید،باعث سیخ شدن مو های کم پاهای لختش شده بود.

اون پسر لجباز حتی در این فصل هم حاضر نبود از لباس های مورد علاقه‌ش دست بکشه.

شلوارک قرمز رنگی که تا پایین زانوهاش میرسید و با ال استار مورد علاقه اش ست بود و ترکیبی خوبی رو با هودی خاکستری رنگش ساخته بود...  

بعد از خارج کردن دسته کلید-با طرح کینگ کلش رویال-از توی جیب هودی‌ش،کلید مورد نظرش رو در قفل چرخوند و در رو باز کرد.

حال و هوای خونه صمیمی و گرم بود،شاید اگه زمستون بود در این موقعیت شکلات داغ و برف بازی حال و هواش رو تسکین میداد اما فعلا باید با گل های تو باغ و باد های سرد کنار میومد.

بعد از ورود به خونه ی گرمشون و حس نرم هوا لبخند محوی زد و به صدای فریاد ذوق زده ی ضعیفی که از پذیرایی به گوش میرسید،گوش کرد.

میتونست صدای هیجان زده ی زینی که مشغول تعریف کردن از اولین قرارش بود رو بشنوه و همین باعث شد لبخند محوش پررنگ تر شه.

شاید لیام عوضی باشه اما اون مسبب خوشحالی برادرشه پس شاید کمی بهش تخفیف داد.

خوشحالی خانواده‌ش...خوشحالی خودش بود.

_اون بهم گفت مادیات براش مهم نیست و منو دوست داره،خیلی قشنگه نه؟اون منو دوست داره!اون یه فرشته ی واقعیه...

زین که سرش رو روی پاهای جوانا گذاشته بود و از نوازش شدن موهاش توسط دست های نرم زن لذت میبرد،با شوق تعریف میکرد و با برق پررنگ توی چشم هاش به لبخند مهربون اون زن خیره بود.

لویی با ورود به پذیرایی و دیدن پسر که رو مبل گرم خونه دراز کشیده بود و با شوق برای جوانا چیزی تعریف میکرد،لبخند گشادی زد.

اما خب اگه اون پسر اذیت نکنه لویی نیست پس...

لبخند گشادش به انی تبدیل به لبخند شیطانی ای شد و مثل پسر بچه های حسود با سرعت به سمت زین دوید و در اخر خودش رو روی زین بیچاره پرت کرد و این باعث شد جیغش در بیاد.

+اقای باب اسفنجی مامان من لباسام نیست که هر وقت نیستم بری سراغش...

لویی با لبخند شیطانیش گفت و گاز محکمی از بازوی پسر متعجب گرفت.

زین اگه با حس دندون های اون کیتن در بازوش حسابی دردش گرفته بود،جیغ بنفشی زد و پسر رو از خودش فاصله داد.

NOBODY [Z.M] [L.S] [Completed]Where stories live. Discover now