+اه...لعنت بهت...تو...تو خیلی تنگی لیام...اوه مای!
پسر بزرگ تر درحالی که با موهای خیس شده از عرق در سوراخ لیام ضربه میزد،با صدای بلندی ناله کرد و به ضرباتش سرعت داد.
_ک...کامان...محکم تر...زود باش...اه...
درحالی که زیر مرد ناله میکرد با لحن محتاجی نالید اما با ضربه ای که به پروستاتش برخورد کرد،چشم هاش سیاهی رفت و جیغ بلندی کشید.
احساس عجیبی در ناحیه ی پایین تنهش...و درد بین پاهاش کاملا قابل حس بود.
+برام ناله کن لیام...خوشت میاد وقتی اینقدر بی دفاع و بدبخت،زیرم داری گریه میکنی،نه؟اوووف...من که عاشقشم!
لیام که از حس دیک بزرگ داخلش لذت میبرد با شنیدن جملات کذایی اون شب نحس،ترسیده به اون بدن عضلانی که درحال بفاک دادنش بود خیره شد.
اون چشم های تیره و نیشخند...
همون قد بلند و موهای لخت...حالا اون مرد...ادرین بود.
با چشم های اشکی فریاد بلندی کشید و پلک هاش رو روی هم قرار داد.
...با چشم های اشکی فریاد بلندی کشید و پلک هاش رو از هم فاصله داد.
قلبش محکم به سینهش میکوبید و قفسه ی سینهش به دلیل نفس های تندش درد میکرد.
در حالی که با صدای بلندی نفس نفس میزد نگاهش رو در اتاق نیم تاریکش چرخوند...
توی تخت بزرگش خوابیده بود.توی تخت بزرگش...
توی اتاق خوابش...
توی خونه ی خودش...
تنها...بعد از چک کردن اطرافش،با خیال آسوده ای،آب دهانش رو قورت داد و نفس عمیقی کشید.
عضلات منقبض شدهاش رو شل کرد و سعی کرد به وسیله ی منظم کردن نفس هاش،ضربان دیوانه وار قلبش رو تسکین ببخشه.
چشم هاش به کل اشکی و عرق از شقیقهاش به پایین سر میخورد.
لب هاش از شدت کمبود بزاق،به هم چسبیده بود و صورتش از شدت ترس قرمز شده بود.کابوس ها هیچوقت تموم نمیشدن...
کابوس ها...اونها کمین میکردن و درست زمانی که زین تنهاش میگذاشت بهش حمله میکردن.
با دور شدن عطر گل رز...کابوس های شبانه برگشته بود.
خسته بود...اندازه یه دنیا خسته بود.
بعد از پاک کردن اشک حلقه زده در چشم هاش بدون توجه به سر درد احتمالیه چند دقیقه بعد،دستی به سینه ی برهنهش کشید.
سینهش میسوخت...
با هر نفسی که میکشید قفسه ی سینهش میسوخت و به خس خس میوفتاد._لعنت بهت آدرین...
بعد از نوازش مرکز سوزش سینهش،با خودش زمزمه کرد و با احتیاط از روی تخت بلند شد.
بعد مزه مزه کردن دهنش که به وسیله ی مشروبات شب قبل مزه ی زهرمار میداد،به تنها پوشش یعنی باکسر مشکی رنگش خیره شد.
YOU ARE READING
NOBODY [Z.M] [L.S] [Completed]
Romanceبه کثیف ترین مقدس،یعنی عشق...قسم میخورم که دوستش دارم. اندازه ی تمام قطرات اشکی که مسبب رها شدنش بود،دوستش دارم. اندازه ی تمام ترک های روی قلبم دوستش دارم. اندازه ی تمام التماس هایی که برای دوست داشته شدن به خرج دادم؛ دوستش دارم. نه مرد...منو سرزنش...