دو دنیا

1.5K 150 4
                                    

همه چیز از اون خط شروع شد همون خطی که دو دونیای خیر وشر رو از هم جدا کرده بود و راه نفوذ دو دنیا به هم رو بسته بود...
دو محدوده، دوطرف، دو دنیا یا هرچیزی که اسمشو میذارین...
دنیای خیربه اصطلاح چانگو(천 국) یا همون بهشت، دنیایی پر از رنگ و شور و اشتیاق، دنیایی با کلی فرشته و نیروهای پاک و انرژی مثبت که جانگ کوک پسر بزرگ ترین خدای پاکی ها پرنسش بود و دنیای شربه اصطلاح چیو(지 옥) یا همون جهنم که با خطی از دنیای خوبی ها جدا شده بود و پرنسی به اسم کیم تهیونگ داشت که پسر خدای پلیدی ها بود.

__________•••••••__________

مردم دو دنیا هیچ ارتباطی با همدیگه نداشتن و نمیتونستن از اون خط به دنیای دیگه برن و حتی نمیتونستن همدیگه رو لمس کنن و تنها ارتباط افراد دو دنیا از طریق کلام بود و اگه کسی از اون خط رد میشد از بین میرفت و نابود میشد از طرف دیگه تفاوت های زیاد بین افراد ساکن در دو دنیا باعث میشد حتی از دور هم ارتباط نداشته باشن.

پرنس دنیای خیر جانگ کوک پسر خوش قیافه با اندامی خوش فرم وقدی نسبتا بلند بود، اون شخصیتی آروم، مهربون، خونگرم و معصوم داشت.
همیشه با افراد ساکن دنیای خوبی ها به خوبی رفتار میکرد حتی با مردم دنیای مقابل هم مشکلی نداشت و اگه مکالمه ای بینشون پیش میومد با خوش رویی رفتار میکرد.

اما کیم تهیونگ پرنس دنیای شر شخصیت خشک و بی روحی داشت، خیلی مغرور بود، سخت ارتباط برقرا میکرد و همه میگفتن که این پسر هیچ احساساتی نداره اما از نظر ظاهری بسیار جذاب و زیبا بود، هیکل متناسبی داشت و قد بلندش به جذابیت هاش اضافه میکرد.

_________________________________
همه چیز تو این دو دنیا متفاوت بود از افراد ساکن گرفته تا رنگ و بو و اعضا و اشیا، حتی پرنس های دو دنیا شخصیتی کاملا متفاوت داشتن با این حال که هیچ فردی بین دو دنیا رد و بدل نمیشد و ارتباط افراد فقط در حد کلامی و از راه دور بود، زندگی میگذشت وعادت باعث افزایش سرعت این گذر زمان میشد.

خدای پاکی ها و خدای پلیدی ها یعنی پدران جانگ کوک و کیم تهیونگ، گذشتن افراد از خط رو اکیدا ممنوع کرده بودن چون این باعث میشد از بین برن و چرخه، میزان و روال همیشگی رو بهم میریخت...
این دو دنیا قوانین زیادی داشتن برای مثال ارتباط فیزیکی و عاطفی بین افراد این دو محدوده ممنوع بود، حتی اگه بخشی یا عضوی از افراد از خط بگذره باعث ویرانی و نابودیش میشه یا حتی اگه جسم یا شئ ای به طرف مقابل نفوذ کنه خراب میشه برای مثال اگه کتابی از دنیای خیر به دنیای شر بره و از خط بگذره آتیش میگیره و چیز کمی ازش باقی میمونه یکی دیگه از چیز های عجیب این بود که هوای بین این دو طرف خط متفاوت بود برای مثال اگه تو طرف ناپاکی ها هوا گرم سوزان بود طرف دیگه بارونی و مرطوب بود و برعکس.

جانگ کوک همیشه از این وضعیت نارحت بود و میخواست با افراد بیشتر و حتی افراد ساکن اون طرف خط ارتباط برقرار کنه برای همین همیشه به خدای بزرگ پاکی ها شکایت میکرد و دنبال راهی میگشت تا پل ارتباطی بین دو طرف خط بشه اما هیچ راهی پیدا نمیکرد.

از طرفی تهیونگ منزوی و مغرور بود و ارتباط برقرار کردن با مردم محدوده خودش هم براش سخت بود پس براش فرقی نمیکرد حتی اگه راهی به اون طرف خط باز میشد، کنجکاوی هم باعث نمیشد تا بخواد تلاش کنه راهی به اون طرف پیدا کنه.


ㅗㅗㅗㅗㅗㅗㅗㅗㅗㅗㅗㅗㅗㅗㅗㅗㅗㅗ
یه فیکشن متفاوت با ژانر تخیلی و با حال دارم براتون♥️☺️
نظرتون راجب این مدل داستان ها و این پارت از فیکشن چیه؟

🔥My own world❄️Where stories live. Discover now