MEET AGAIN

72 6 0
                                    

#پارت_1
بی حوصله همین طور که راهروی دانشگاه و قدم میزد به غرغرهای دوست پرحرفش هم گوش میداد...هر چند اگر میشد اینطور سر تکون دادن های بی مورد و روتین و "گوش دادن" به حساب می اورد..
-ببینم اصلا گوش میدی ببینی من چی میگممم؟؟
با صدای تقریبا بلند دوستش که تو راهرو اکو شد از جا پرید و با چشمای گرد شده نگاهش کرد
-چرا داد میزنی خب؟
دوستش که اخم عمیقی میون ابروهاش افتاده بود به سمتش خیز برداشت و قبل از اینکه بتونه از زیر دستش فرار کنه موهای خوش حالش و که صبح کلی وقت صرف مرتب کردنش کرده بود تو چنگ گرفته بشه..
-برای این که هر بار من با تو ناقص العقل حرف میزنم تو به حرفم گوش نمیدی..
به زحمت دستای جونگ و از موهاش پس زد و در حالی که پوست دردناک سرش و ماساژ میداد با صورت درام نگاهش کرد
-اولا من ناقص العقل نیستم...دوما مگه تو حرف میزنی؟مدام داری به جونم غر میزنی...به من هم غر نزنی به زمین و زمان گیر میدی ‌..
جونگ با شنیدن حرفاش دوباره به سمتش هجوم برد که سریع خودش و کنار کشید.
-مگه دروغ میگم؟نه واقعا تو جای من بودی به این چرت و پرتای بی سر و ته گوش میدادی؟هوم..هوم ..هوم..
جونگ چشماش و چرخوند و نفسش و با حرص و عصبانیت بیرون داد و تنه ای بهش زد و به راه افتاد...خودش هم میدونست خیلی پرحرفه و گاهی ممکنه گله کنه اما دیگه تا این حد هم بد نبود که بخواد سرکوفت بشنوه...
لوهان با دیدن دلخوری دوسش پوفی کرد و فاصله ای که بینشون افتاده بود و دوید و همین طور که سعی داشت سرعت قدم هاش و با جونگ یکی کنه ضربه ای به شونه اش زد
-جونگی...ای بابا مگه من چی گفتم حالا...
جونگ بدون این که توجهی بهش بکنه به راهش ادامه داد و از همین سکوتش مشخص بود که دلخوریش چیز کمی نیست..
-خیلی خب بابا اصلا ببخشید خوبه...
دوستش که انگار خصلت لجبازیش عود کرده بود قدم هاش و تند تر کرد...به نفس نفس افتاده بود و کف پاهاش درد گرفته بود... آدم تنبلی نبود اما هیچوقت اینجور تند و با عجله راه نمیرفت...کلافه بازوی جونگ و کشید و به زحمت نگهش داشت..
-هوف چه خبرته حالا اینقدر تند تند راه میری...پاهای نازنینم خسته شدن تازه درد هم گرفتن
جونگ با اخم و عصبانیت به سمتش چرخید و غرید:
-مگه من ازت خواستم دنبالم راه بیفتی؟حالا که دیگه ...همونجور که قیافش و کج میکرد ادای لوهان و در اورد:غرنمیزنم...پس بفرما برو به خودت و این پاهای نازنینت زحمت نده..
برخلاف عصبانیتی که جونگ داشت لوهان به خنده افتاد و برای این که بیشتر به عصبانیت دوست عزیزش دامن نزنه دستش و جلوی دهنش گرفت و لباش و محکم رو هم فشرد.
-لوهان فقط جرات داری بخند ...البته اگر موهات و دوست داری

🦋 MEET AGAIN 🦋Where stories live. Discover now