just for you🔞🔞🔞

part 32

Tae pv

امید وارم که نفهمیده  باشه اگر نه همه‌ی نقشه های من به باد می‌ره ...
همه چی نابود میشه همه چیز خراب میشه ..
با حرص اب لیموی دومی رو چلوندم و توی لیوان پر از یخ ریختم..

کای" هی پیر مرد تو چه مرگت شده دوست پسرت از اولی که منو دیده مثل این جن زده ها باهام رفتار می‌کنه و تو هم مثل بچه ها قایم شدی توی اشپزخونه ....... هیولایی چیزی هستم خبر ندارم ؟

به خودم اومد و از فکر کردن به اتفاقات بدی که ممکن بود بیفته دست کشیدم

تهیونگ" واییییییییی اگه بفهمه چی کار باید بکنم ....... اهههه...فاک بهت

کای" نگران نباش افراد من کارشونو خوب بلدن فقط بهشون اعتماد کن ...

سرم رو به نشونه ی تأیید اروم تکون دادم ..

تهیونگ "باشه کا ی من بهت اعتماد دارم ولی اگر افرادت دست از پا خطا کنن قول نمی دم حتی خودتم زنده بمونی ..

لبخندی زد و لبشو گاز گرفت

کای "واییی ببین پسر کوچولو با پیر مرد ما چه کرده ...

تهیونگ" تا همین جا با تک تک پوزیشن ها بهت تجاوز نکردم گم شو بیرون از خونم ...

کای" اووووووووووو ببین کی داره به کی پیشنهاد سکس می ده ....
هی کیم تو با اون دو سانت، پشه هم نمی تونی حامله کنی ...

بعد از گفتن این حرف از اشپزخونه به سرعت خارج شد و صدای بسته شدن در حکم رفتنش رو صادر کرد...

ناخداگاه لبخند روی لبم نشست ...

دوستی من و کای خیلی عجیب بود...
مچش رو وقتی گرفتم که داشت با بابام سکس می کرد و از همون موقع دوستی احمقانه‌ی قشنگ ما شروع شد ...
نگاهی به دور و برم کردم بهتره برم پیش کوک ...

نفس عمیقی کشید م و  لیموناد رو برداشتم و به سمت اتاق رفتم ...
در اتاق باز بود و صدای شیر اب بهم فهموند که داره دوش میگیره ..

بهتر بود منم می رفتم همراهیش می کردم...

لیوانا رو روی پاتختی رها کردم و لباس هام رو از تنم خارج کردم و به گوشه ای پرتاب کردم ...

سریع به سمت در حموم حجوم بردم و بدون در زدن وارد حموم شدم...
نه صدای دادی ..
نه جیغی...
نه اعتراضی ...

جالب بود که کوک بدون هیچ اعتراضی داشت به حموم کردنش ادامه می داد ...
...

چون حتی متوجه ورودم به حموم نشده بود...

یعنی اینقدر درگیر افکارش شده بود که وجود منو حس نکرد ..

به ارومی نزدیکش شدم ..

ازپشت بغلش کردم که بدنش سریع وا کنش نشون داد..
و از بین بازو هام لیزخورد و اومد بیرون ...