'letter2'

1.2K 250 15
                                    

یونگی عزیزم؛
اون روز که رفته بودیم بیرون رو یادته؟ هوسوکم قرار بود باهامون بیاد ولی نتونست.هیونگ... اون روز فهمیدم که چقدر مهربونی. اون روز وقتی داشتیم قدم میزدیم یه دختر که داشت میدوید زمین خورد.همه پسرای اطرافش بهش خندیدن و مسخرش کردن ولی تو بهش کمک کردی بلند شه و ازش پرسیدی حالش خوبه یا نه.هیونگ دیروز اون دخترو توی کافه دیدم.وقتی دیدمش ناخودآگاه لبخند زدم.اون دختر بد برداشت کرد و ازم دور شد ولی من فقط بخاطر این لبخند زدم که یاد تو افتادم. راستی هیونگ! یادته واسم بستنی خریدی؟ توت فرنگی و وانیل! اونموقع اصلا بستنی توت فرنگی و وانیل دوست نداشتم و تو برای اینکه بهم ثابت کنی خوشمزن برام خریدی.میدونی چیه هیونگ؟ الان توت فرنگی و وانیل بستنی های مورد علاقمن!
                           ****
یونگی خیلی جنتلمنه:') جیمینم خیلی کیوته:)
این اولین فیکیه که اینجا آپش میکنم لطفا دوسش داشته باشید:)♡ممنون^^
Purple you all💜

"Please forgive me"Where stories live. Discover now