'letter 5'

937 216 23
                                    

یونگی عزیزم؛
اون روز توی پارک رو یادته؟ همون روزی که تو روی چمنا نشسته بودی و من برات باله می رقصیدم. بدون اینکه پلک بزنی بهم خیره شده بودی. ازت پرسیدم چرا بهم خیره شدی و تو گفتی:" چون خیلی زیبایی" من سرمو پایین انداختم تا گونه های سرخ شدمو نبینی. هیونگ اون لحظه رو یادته؟ لحظه ای از روی چمنا بلند شدی و دستامو گرفتی. لحظه ای که ازم درخواست کردی."جیمینی باهام قرار میزاری؟" لحظه ای که سرمو تکون دادم و بغلم کردی. هیونگ یادته گفتی دستامون چقدز به همدیگه میان وقتی دست همو گرفته بودیم و قدم میزدیم؟... نمیدونم چرا ولی حتی خاطرات تلخمم برام شیرینه. مثل وقتی که چند تا پسر بهم گفتن همجنسباز هرزه و تو باهاشون دعوا کردی. خنده داره ولی هروقت این کلمه رو میشنوم یاد تو میفتم و لبخند میزنم. چرا همه چیز راجبت اینقد شیرینه؟ هیونگ همیشه وقتی بغلم میکردی بهم میگفتی چقد شیرین و خوشگلم و هیچوقت ترکم نمیکنی. پس چرا؟ چرا زدی زیر حرفت؟
                              ****
چرا؟:) آه چطور تونستن به بچم چنین چیزی بگن عنترای کون سرخ:(
Purple you all💜

"Please forgive me"Onde histórias criam vida. Descubra agora